مطالعات زنان
حجیه بی بی رازقی نصرآباد؛ سوسن باستانی
چکیده
هدف از این مطالعه، تفسیر و بازنمایی ابعاد مختلف مرخصی زایمان در بین مادران شاغل است. رویکرد پژوهش کیفی است. نمونه شامل 25 زن شاغل با تجربۀ مرخصی زایمان ساکن شهر تهران است که از طریق نمونهگیری هدفمند و با حداکثر تنوع براساس سطح اشباع نظری تعیین شدند. شیوۀ گردآوری دادهها مصاحبۀ عمیق بهصورت انفرادی و حضوری و تلفنی و روش تحلیل یافتهها، ...
بیشتر
هدف از این مطالعه، تفسیر و بازنمایی ابعاد مختلف مرخصی زایمان در بین مادران شاغل است. رویکرد پژوهش کیفی است. نمونه شامل 25 زن شاغل با تجربۀ مرخصی زایمان ساکن شهر تهران است که از طریق نمونهگیری هدفمند و با حداکثر تنوع براساس سطح اشباع نظری تعیین شدند. شیوۀ گردآوری دادهها مصاحبۀ عمیق بهصورت انفرادی و حضوری و تلفنی و روش تحلیل یافتهها، تحلیل مضمون به روش براون است که به سه شیوۀ کدگذاری باز، محوری و انتخابی استخراج شدند. از فرایند تحلیل دادهها مقولۀ هستۀ «دوگانگی در تجربۀ مرخصی زایمان» حاصل شد که برخاسته از دو مضمون «تجربۀ دووجهی زنان از فرصت مرخصی زایمان» و «تناقضات در سیاست و برنامههای اجرایی» است. براساس یافتهها «مهارتهای مدیریت بدن»، «ارتقای سلامت زیستی کودک»، «ایفای باکیفیت نقش مادری» و «کمک به تعادل کار-خانواده» گویای درک زنان از مرخصی زایمان بهمثابۀ فرصتی برای تقویت نهاد خانواده است، اما تردید در تصمیمگیری که ناشی از «ترس از جدایی از فرزند» و «تردید در بازگشت به کار» است و ناامنی و تنزل موقعیت شغلی نیز بخش مهمی از تجربۀ مادران بهشمار میرود. درک مادران شاغل از نحوۀ اجرای برنامه نیز بیانگر متناقضبودن آن است که از سه زیرمضمون «نابسندگی قانونگذاری»، «تنندادن بخش خصوصی» و «گشودگی بخش دولتی» احصا شده است. نتیجه اینکه سیاست مرخصی زایمان با توجه به نیازها و شرایط مادران، کودکان و کارفرمایان نیازمند بررسی، نظارت و بازطراحی است.
مطالعات زنان
حجیه بی بی رازقی نصرآباد
چکیده
این مطالعه با هدف شناسایی زمینههای تعارض کار-خانواده و شیوههای برقراری تعادل میان نقشهای شغلی و خانوادگی انجام شد. رویکرد این پژوهش کیفی و روش آن پدیدارشناسی بود. افراد مورد مطالعه شامل 27 زن دارای فرزند زیر 12 سال شاغل در شهرداری شهر تهران است که از طریق نمونهگیری هدفمند و با حداکثر تنوع بهلحاظ سن، تعداد فرزندان، نوع سمت و نوع ...
بیشتر
این مطالعه با هدف شناسایی زمینههای تعارض کار-خانواده و شیوههای برقراری تعادل میان نقشهای شغلی و خانوادگی انجام شد. رویکرد این پژوهش کیفی و روش آن پدیدارشناسی بود. افراد مورد مطالعه شامل 27 زن دارای فرزند زیر 12 سال شاغل در شهرداری شهر تهران است که از طریق نمونهگیری هدفمند و با حداکثر تنوع بهلحاظ سن، تعداد فرزندان، نوع سمت و نوع قرارداد، انتخاب و براساس سطح اشباع نظری تعیین شدند. شیوۀ گردآوری دادههای مصاحبۀ عمیق بهصورت انفرادی و حضوری و روش تحلیل یافتهها، تحلیل مضمون است که به سه شیوۀ کدگذاری باز، محوری و انتخابی استخراج شدند. براساس یافتههای مطالعه زمینههای تعارض در 8 خردهمضمون و 3 مضمون اصلی «رویکرد جنسیتی نابرابر در عرصههای خصوصی و عمومی»، «الزامات شغلی بالا» و «رهاشدگی و در حاشیه ماندن سیاستهای حمایت از خانواده و فرزندآوری» قرار میگیرد. راهکارهای مادران شاغل برای ایجاد سازگاری که از مجموع 95 مفهوم اولیه و 18 زیرمضمون استخراجشدهاند، در دو مضمون اصلی تحت عنوان «عقلانیت کرانمند» و «شکلگیری تمهیدات غیرسنتی سازمانی» دستهبندیشدهاند. درمجموع درحالیکه ابتکارات سیاستگذاری میتواند در کمک به زنان برای سازگاری نقشهای دوگانه مؤثر باشد، بسیاری از زنان هنوز این مسائل را در سطح فردی یا شخصی حل میکنند و احساس میکنند سیاستهای اتخاذشده ازسوی سازمان کافی نیست و یا ضمانت اجرایی ندارد و به همین دلیل بهطور ملموس بر زندگی آنها تأثیر نگذاشته است.
حجیه بی بی رازقی نصرآباد؛ حسن سرایی
چکیده
هدف از این مقاله، بررسی تفاوتهای ارزش فرزند در سه کوهورت (همدوره) تولد دهههای 1340، 1350 و 1360 به بعد و شناسایی عوامل مؤثر بر آن است. به منظور دستیابی به اهداف تحقیق، از دادههای طرح پیمایشی«شمار فرزندان موجود و فرزندان ایدهآل و شکاف میان آنها در سه استان منتخب در سال 1391» استفاده شده است. روش نمونهگیری در این طرح ترکیبی ...
بیشتر
هدف از این مقاله، بررسی تفاوتهای ارزش فرزند در سه کوهورت (همدوره) تولد دهههای 1340، 1350 و 1360 به بعد و شناسایی عوامل مؤثر بر آن است. به منظور دستیابی به اهداف تحقیق، از دادههای طرح پیمایشی«شمار فرزندان موجود و فرزندان ایدهآل و شکاف میان آنها در سه استان منتخب در سال 1391» استفاده شده است. روش نمونهگیری در این طرح ترکیبی از روشهای نمونهگیری طبقهای چندمرحلهای و نمونهگیری تصادفی سیستماتیک بوده است. جامعة آماری 405 زن ازدواجکرده ساکن استان سمنان است. یافتههای مطالعه نشان میدهد که متولدان همدورۀ دهۀ 1340 بالاترین ارزش را به فرزند میدهند. ارزش فرزند به جهت منافع حمایتی، عاطفی، و تداوم و پیوستگی خانواده از ویژگیهای این همدوره است. کمترین نمرۀ ارزش فرزند، متعلق به متولدان سالهای 1360 به بعد است. تأکید بر هزینههای اقتصادی و هزینۀ فرصت ازدسترفته و اهمیت زیاد به منافع عاطفی و روانی فرزندان از ویژگیهای متولدان همدورۀ 1360 به بعد است. براساس این مطالعه، ملازم با تغییرات اجتماعی، تغییرات محسوسی در زمینۀ ارزش فرزند در سه نسل پدید آمده است. بااینحال، متولدان همدورۀ 1360 به بعد نیز، که بیش از هر نسل دیگر ارزشها و رفتارهای مدرن فرزندآوری را تولید میکند، به کارکرد عاطفی فرزندان اهمیت میدهند و فرزندآوری یکی از اهداف و ارزشهای آنهاست. نتایج تحلیل طبقهبندی چندگانه نشان داد که با کنترل عوامل مرتبط با نوسازی و برخی ویژگیهای جمعیتی افراد، میانگین ارزش فرزند در بین سه همدوره تغییر میکند. بخش زیادی از تفاوت بین همدورهها تحتتأثیر متغیر تحصیلات است. با ورود این متغیر، شدت رابطۀ ارزش فرزند و همدوره بهطور درخور توجهی کم میشود. بااینحال، تفاوت در میانگین ارزش فرزند در دورههای مختلف، همچنان به لحاظ آماری معنادار باقی میماند.