per
مرکز مطالعات زنان و خانواده دانشگاه تهران
زن در توسعه و سیاست
2538-3124
2538-3132
2013-09-23
11
3
291
314
10.22059/jwdp.2013.36530
36530
Research Paper
سنجش رابطۀ جهانیشدن فرهنگی و پذیرش اجتماعی بدن (مطالعۀ موردی زنان شهر کرمانشاه)
Cultural globalization and social acceptance of the Body; Case Study: Women in Kermanshah City
بیژن خواجه نوری
bkhaje@rose.shirazu.ac.ir
1
لیلا پرنیان
parnian.leila@gmail.com
2
استادیار بخش جامعهشناسی دانشگاه شیراز
کارشناس ارشد مطالعات زنان دانشگاه شیراز
جهانیشدن با مختصات نوپای خود پدیدهای است که کشورهای مختلف و از جمله ایران را با چالش مواجه کرده است. مقالة حاضر به مطالعة ارتباط جهانیشدن فرهنگی و پذیرش اجتماعی بدن بین زنان شهر کرمانشاه میپردازد. چارچوب نظری استفادهشده در این پژوهش ترکیبی از نظریههای گیدنز و رابرتسون است. با استفاده از روش پیمایشی و ابزار پرسشنامه،600 نفر از زنان و دختران بین 18 تا 65 سال ساکن شهر کرمانشاه، در سال 1391ـ1392، با استفاده از نمونهگیری تصادفی سهمیهای چندمرحلهای انتخاب شدند. در این مطالعه، ابعاد پذیرش اجتماعی بدن شامل سه بُعد (پذیرش جامعه، پذیرش جنس مخالف، و پذیرش فردی بدن) در نظرگرفته شد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که متغیرهای: نوگرایی، بازاندیشی، نگرش نقش جنسیتی، وسایل ارتباطجمعی خارجی، و آگاهی از جهانیشدن در مجموع 8/28 درصد از تغییرات متغیر پذیرش اجتماعی بدن را در سطح کل تبیین میکنند.
This paper is to examine the relationship between cultural globalization and the social acceptance of the body in girls and women in Kermanshah city. Synthesized theoretical framework was formulated by following the theories of Giddens and Robertson. The method of this study was survey and the main research tool was questionnaire. The sampling method used in the survey was multi-stage share random sampling. Sample size estimated according to Lin Table was 600. The results show a significant relationship between the modernism, reflection, sex role attitude, foreign mass media and globalization consciousness (R2=28.8) with social acceptance of the body (total).
https://jwdp.ut.ac.ir/article_36530_7d0d1c39656d0b6dbc39505f182c0593.pdf
بازاندیشی
پذیرش اجتماعی بدن
جهانیشدن فرهنگی
زنان
فناوریهای نوین اطلاعاتی و ارتباطاتی
نوگرایی
Cultural Globalization
modernism
Reflection
social acceptance of the body
Women
ICT
per
مرکز مطالعات زنان و خانواده دانشگاه تهران
زن در توسعه و سیاست
2538-3124
2538-3132
2013-09-23
11
3
315
332
10.22059/jwdp.2013.36531
36531
Research Paper
بررسی نابرابری در آموزش و پرورش دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطۀ استان آذربایجان غربی
Surveying educational inequalities in among female and male high school students in Western Azerbaijan Province
محمد حسنی
mhs_105@yahoo.com
1
مریم سامری
razavi77@yahoo.com
2
میرمحمد سید عباس زاده
m.abbaszadeh@urmia.ac.ir
3
میرنجف موسوی
m0usavi424@yahoo.com
4
دانشیار مدیریت آموزشی دانشگاه ارومیه
دانشجوی دکتری مدیریت آموزشی دانشگاه ارومیه
استاد مدیریت آموزشی دانشگاه ارومیه
استادیار جغرافیا و برنامهریزی شهری دانشگاه ارومیه
این پژوهش با هدف بررسی نابرابری در آموزش و پرورش دختران و پسران مقطع متوسطۀ استان آذربایجان غربی با استفاده از شاخصهای زمینه، فضا، منابع انسانی، پوشش تحصیلی، فرایند آموزش، برونداد شناختی (واسطهای)، و برونداد غیرشناختی (نهایی) بهصورت مقایسهای انجام گرفت. پژوهش حاضر از نوع اسنادی و پیمایشی است و اطلاعات ضروری از طریق مراجعه به اسناد و منابع آماری موجود در سازمان آموزش و پرورش استان و توزیع پرسشنامه بین دانشآموزان دختر و پسر مقطع متوسطه جمعآوری شد. پرسشنامههای پژوهش بین نمونهای با حجم 815 نفر دانشآموز (419 پسر و 396 دختر) با نمونهگیری طبقهای تصادفی توزیع شد. روایی پرسشنامهها با بهرهگیری از تکنیک تحلیل عاملی و پایایی پرسشنامهها با استفاده از محاسبۀ ضریب آلفای کرونباخ تأیید شد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که در زمینۀ شاخصهای زمینهای، بهجز نابرابری در حساسیت آموزشی والدین، در بقیة متغیرها بین دختران و پسران تفاوت معناداری وجود ندارد. در زمینۀ شاخصهای فضا، نیروی انسانی و پوشش تحصیلی بین دختران و پسران نابرابری وجود دارد. دربارۀ نابرابری در شاخص فرایند آموزش، بهجز احساس دانشآموز دربارة رفتار عادلانه بین دختران و پسران، تفاوت معناداری وجود ندارد. دربارۀ نابرابری در پیشرفت تحصیلی، درصد قبولی دختران در کنکور، و متغیرهای رشد اعتقادی و انگیزش نسبت به مدرسه، عملکرد دختران بهتر از پسران است.
This study examines educational inequalities between boys and girls in secondary schools by using context, space, human resources, education coverage, education process, outputs and outcomes as comparative indicators. The research study is a descriptive - analytical survey. The required data have been collected through both using documents and questionnaires. Using stratified random sampling, the questionnaires were distributed among a sample of 815 high school students (419 boys and 396 girls) in province of Western Azerbaijan. Validity of questionnaires has been confirmed by using factor analysis and reliability by using Cronbach’s Alfa. The findings suggest that in the context of inequality, except for educational sensitivity of parents no other variable showed a significant difference between boys and girls. Given the disparity in the space, human resources and educational coverage indicators,, a significant inequality is evident between boys and girls. As to the question of inequality in educational processes, apart from inequality in the justice treatment, there is no significant difference between boys and girls. For the question of inequality in outputs and outcomes, the educational success of female students as well as their higher percentage of passing the university entrance and developed motivation toward school, shows higher status of girls.
https://jwdp.ut.ac.ir/article_36531_f8e129c278bf862a7f0d12efcfcb9003.pdf
استان آذربایجان غربی
جنسیت
شاخصهای آموزشی
نابرابری آموزشی
educational indicators
Educational Inequality
Gender
West Azerbaijan province
per
مرکز مطالعات زنان و خانواده دانشگاه تهران
زن در توسعه و سیاست
2538-3124
2538-3132
2013-09-23
11
3
333
349
10.22059/jwdp.2013.36532
36532
Research Paper
موانع دستیابی زنان به پستهای مدیریتی از دیدگاه مدیران زن (مطالعهای کیفی در شهر بندرعباس)
Barriers of women's access to managerial positions from women managers' viewpoint; Case Study: Bandarabbas City
رضا احمدی کهنعلی
r.ahmmadi@gmail.com
1
محمدرضا بهبودی
mr_behboudi@yahoo.com
2
طاهره جام جور
taherejamjoor@yahoo.com
3
استادیار مدیریت، دانشگاه هرمزگان
استادیار مدیریت، دانشگاه هرمزگان
کارشناس ارشد مدیریت اجرایی، دانشگاه هرمزگان
در سالهای اخیر، افزایش کمّی حضور زنان در سازمانها با بهبود کیفی منزلت و جایگاه آنها همراه نبوده و از این نیروی عظیم و خلاق، که نیمی از صاحبان تفکر و اندیشه بهشمار میروند، در سطوح مدیریتی بهرۀ چندانی گرفته نشده است. بر این اساس، در پژوهش حاضر، به بررسی این پرسش پرداخته میشود که چه عواملی باعث شده زنان کمتر به سطوح بالای مدیریتی دست یابند؟ هدف این پژوهش شناسایی موانع دستیابی زنان به سطوح مدیریتی از طریق بهکارگیری روش تحقیق کیفی است. در این پژوهش، مدیران زن دستگاههای دولتی شهر بندرعباس، که به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند، از طریق مصاحبۀ عمیق و نیمهساختارمند مطالعه شدند. دادههای حاصل از مصاحبه با استفاده از روش هفتمرحلهای کلایزی و با کمک نرمافزار MAX QDA تجزیه و تحلیل شد. نتایج حاصل از دادهها، چهار دستۀ کلی از موانع دستیابی زنان به پستهای مدیریتی را از دیدگاه خود آنها آشکار کرد که آن چهار دستۀ کلی نیز براساس بررسی و تحلیل عمیقتر و چندبارۀ دادهها به چندین مؤلفه تقسیم میشوند. این موانع به ترتیب اهمیت عبارتاند از: موانع شخصی با چهارده مؤلفه شامل وضعیت تأهل و فرزندان، حمایتنشدن از جانب خانواده و همسر، بیاعتمادی زنان به تواناییهای خود، و...؛ موانع سازمانی با نوزده مؤلفه شامل دیدگاه و تفکر تصمیمگیرندگان و مدیریت، ترجیح مردان به زنان در شرایط مساوی، توجهنکردن به شایستگیها و توانمندیها، و...؛ موانع اجتماعی با چهار مؤلفه شامل فرهنگ جامعه و دید مردسالاری در جامعه، باورنداشتن توانمندی بالای زنان در جامعه، وجود پیشداوریهای منفی دربارۀ زنان، و...؛ و موانع سیاسی با پنج مؤلفه شامل قانون مرخصی طولانی زایمان، تابعیت زن از همسر، و... . در پایان این مقاله، علاوه بر بحث یافتههای پژوهش، پیشنهادهایی برای رفع این موانع، مانند بالابردن حس خودباوری و اعتمادبهنفس زنان از طریق معرفی مدیران زن موفق در کشور و همچنین توجهکردن به توانمندیهای زنان در سازمانها ارائه شده است.
The recent increasing number of women in organizations has not been associated with their appropriate positions. Therefore, potential capacity of half of active workforce is not utilized fully in managerial positions for organizational success. This study investigates why women are less likely to achieve higher positions in organizations .The study identifies barriers of women's access to managerial positions through a qualitative research methods. The data are collected through in-depth and semi-structured interviews with female executives of governmental organizations located in Bandar Abbas. Qualitative data have been analyzed according to Colaizzi’s seven stages process with MAX QDA software. The results show that four categories of barriers including personal barriers (14 items including marriage and children, lack of support from family and husband, etc.), organizational barriers (19 items including negative mindset and viewpoint of decisions makers and managers, preference of men to women in equal conditions, etc.), social barriers (4 items including social culture and men-dominant culture, lack of believing the competency of women, etc.), and Legal barriers (5 items including pregnancy-leave law, obedience of wife from husband, etc.), are the main obstacles of women for achieving higher managerial positions in Iranian organizations. At the end, the study proposed some practical solutions such as identifying and introducing successful women mangers to overcome the obstacles.
https://jwdp.ut.ac.ir/article_36532_758b314c4051c310f505a201c1286353.pdf
مدیریت زنان
مطالعۀ کیفی
موانع مدیریت زنان
Barriers
Qualitative research
women management
per
مرکز مطالعات زنان و خانواده دانشگاه تهران
زن در توسعه و سیاست
2538-3124
2538-3132
2013-09-23
11
3
351
376
10.22059/jwdp.2013.36533
36533
Basic article
دگرگونیهای حضور زنان در فضای عمومی شهری موردکاوی: پارک ائلگلی و خاقانی تبریز
Transformations of women participation in urban public space; Case Study: Eal-Guly and Khaghani parks in Tabriz
احمد پوراحمد
apoura@ut.ac.ir
1
یوسف اشرفی
y.ashrafi@ut.ac.ir
2
طلا رشیدی
talarashidy@gmail.com
3
استاد گروه برنامهریزی شهری دانشکدۀ جغرافیا، دانشگاه تهران
پژوهشگر دکتری برنامهریزی شهری، دانشکدۀ جغرافیا، دانشگاه تهران
دانشجوی کارشناسی ارشد شهرسازی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک
در دهۀ اخیر، تغییراتی در زمینۀ حضور زنان در فضای عمومی شهری مشاهده میشود. بدین لحاظ، این نوشتار، با توجه به تحولات و دگرگونیهای حاکم بر چنین فضاهایی برای پذیرش حضور زنان، انتخابی یا ضروریشدن حضور زنان را در این فضاها بررسی میکند. روش تحقیق از نوع پیمایشی است و برای گردآوری اطلاعات از ابزار پرسشنامه استفاده شد. نمونۀ آماری شامل 128 نفر از شهروندان مرد و 133 نفر از شهروندان زن شهر تبریز است که با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی بررسی شدند. براساس نتایج پژوهش، زنان جوان هنوز هم در مقایسه با مردان، آزادی عمل و استقلال کمتری برای حضور در فضاهای عمومی دارند. محدودیتهای خانوادگی، کارهای زنانه، و آزادنبودن فعالیتهای مناسب برای زنان در فضاهای عمومی، مانند پارک، از عوامل مهم محدودکنندۀ حضور زنان در فضاهای عمومی نظیر پارکهاست. حضور زنان در این عرصهها افزایش یافته است که بخشی از این افزایش با توجه به حضور گستردۀ زنان در مراکز دانشگاهی، آموزشی، و مراکز شغلی اجتنابناپذیر است. بخش دیگری از حضور زنان در فضاهای عمومی بهدلیل کاهش مقاومت مردان و خانوادهها در مقابل زنان برای حضور در این عرصه است. به عبارت دیگر، دیدگاههای جامعه (شامل هر دو گروه زنان و مردان) به فضاهای عمومی شهری و حضور زنان در این فضاها دگرگون شده است.
In recent decades, changes can be observed around the presence of women in urban public spaces. This paper investigates on the presence of women in these spaces in terms of selectivity or necessity. Method of research is survey and questionnaire is used to collect data. The statistical sample includes 128 male and 133 female residents of the city of Tabriz that are studied with random sampling. According to the research findings, freedom and independence of women for attending in public spaces is less than those of men. Family restrictions, female specific tasks and lack of performing suitable activities for women in public spaces such as park are the most important limiting factors for the presence of women in public spaces. The presence of women in this sphere has been intensively increased. With regard to the extensive presence of women in academic, educational and working centers, part of this increase is inevitable. Another reason is related to the reduction of men and households' resistance against women for their presence in public spheres. In other words, social attitudes (including both groups of women and men) have been transformed toward urban public spaces and participation of women in these spaces.
https://jwdp.ut.ac.ir/article_36533_9d0650fba6ad19a0efd6ea724a2af7a5.pdf
پارک
تبریز
زنان
فضای عمومی
فضای عمومی شهری
park
public space
Tabriz
urban public space
Women
per
مرکز مطالعات زنان و خانواده دانشگاه تهران
زن در توسعه و سیاست
2538-3124
2538-3132
2013-09-23
11
3
377
392
10.22059/jwdp.2013.36534
36534
Research Paper
عوامل اقتصادیـ اجتماعی مؤثر بر اقدام به خودکشی در زنان شهرنشین کشور طی سالهای 1386ـ1388
The effect of economic– social variables on burgess female suicide of Iran (2006-2009)
زهرا نصرالهی
namnam621@yahoo.com
1
عزت الله لطفی
ezatlotfi@ymail.com
2
عطیه هنردوست
eco.a.honardost@ut.ac.ir
3
دانشیار علوم اقتصادی دانشگاه یزد
دانشجوی کارشناسی ارشد علوم اقتصادی دانشگاه یزد
کارشناس ارشد علوم اقتصادی دانشگاه مفید
خودکشی از پدیدههایی است که به نابودی سرمایههای انسانی منجر میشود. این امر لزوم مطالعات متعدد در زمینة بررسی عوامل تأثیرگذار بر خودکشی را موجب میشود. مطالعۀ حاضر به دنبال بررسی شواهد مربوط به خودکشی زنان و شناسایی متغیرهای تأثیرگذار بر خودکشی زنان در ایران است. برای این منظور از متغیرهای نرخ بیکاری زنان، نابرابری درآمدی، نرخ طلاق، میزان شهرنشینی و شاخص صنعتیشدن، که آمار آنها در سالهای 1386ـ1388 در دسترس بوده، استفاده و با بهکارگیری روش اقتصادسنجی دادههای تلفیقی، به بررسی رابطة میان متغیرهای مذکور و اقدام به خودکشی زنان در کشور پرداخته شد. نتایج نشاندهندۀ رابطة مثبت و معنادار میان بیکاری زنان، نابرابری درآمدی، صنعتیشدن، و نرخ طلاق و اقدام به خودکشی در زنان است. نتایج پژوهش همچنین اگرچه نشاندهندة رابطۀ مثبت میان شهرنشینی با اقدام به خودکشی در میان زنان است، این رابطه از لحاظ آماری معنادار نیست. بر این اساس، جهت حفظ سرمایة انسانی لزوم توجه به متغیرهای بررسیشده در این مطالعه در برنامهریزیهای مقابله با خودکشی بیشتر احساس میشود و شناسایی دقیقتر عوامل مؤثر بر خودکشی زنان مستلزم مطالعات دیگر و بهکارگیری سایر متغیرهای تأثیرگذار بر خودکشی در کنار متغیرهای استفادهشده در این پژوهش است.
The rate of suicide globally and in Iran is increasing. Suicide destroys human capital and poses huge obstacles for the improvement of women’s health and for the wider public health agenda. The main objectives of this paper is to review the available evidence on suicide in Iran as well as to explore the underlying causes and reasons for suicidal tendencies among Iranian women. The paper tests whether economic inequality, unemployment, urbanization and the rate of divorce is related to suicide mortality. Using an unbalanced panel of 30 cities for the period 2006-2009 allows us to control for the effect of unobserved factors that may have an impact on suicide rates. The results show that unemployment, inequality, urbanization and divorce rate is significantly associated with female suicide rates. Our results indicate that there is a statistically insignificant positive effect of unemployment, inequality, urbanization and divorce rate on the incidence of suicide. Finally, suicide rates were not sensitive to income levels, divorce rates. The paper suggest the need for further and deeper investigation on other effective indicators.
https://jwdp.ut.ac.ir/article_36534_b6f24d1166f6dd4cee9898d093a35587.pdf
خودکشی زنان
صنعتیشدن
نابرابری درآمدی
نرخ بیکاری
نرخ طلاق
divorce rate
female suicide
Industrialization
Inequality
Unemployment
per
مرکز مطالعات زنان و خانواده دانشگاه تهران
زن در توسعه و سیاست
2538-3124
2538-3132
2013-09-23
11
3
393
410
10.22059/jwdp.2013.36535
36535
Practical article
رویکرد جنسیتی در سنجش رابطۀ هوش هیجانی و قابلیتهای کارآفرینی دانشجویان
Gender approach in measuring emotional intelligence and students’ entrepreneurship competencies
روح اله رضائی
r_rezaei@znu.ac.ir
1
محمد بادسار
m_badsar@gmail.com
2
نفیسه صلاحی مقدم
salahi_m@yahoo.com
3
استادیار دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه زنجان
استادیار دانشکدۀ کشاورزی، دانشگاه زنجان
دانشجوی کارشناسی ارشد، دانشگاه زنجان
امروزه، شواهد جدید حاکی از آن است که شخصیت و هوش هیجانی نقش مهمی در منشأ کارآفرینی ایفا میکند؛ هرچند، بهرغم اهمیت موضوع، مطالعات اندکی در این زمینه، بهویژه با در نظر گرفتن تفاوت جنسیتی بین افراد، انجام شده است. ازاینرو، هدف اصلی این پژوهش بررسی تأثیر هوش هیجانی بر قابلیتهای کارآفرینی دانشجویان رشتههای کشاورزی در دانشگاه زنجان و آزمون اثر مداخلهگری متغیر جنسیت در رابطۀ بین هوش هیجانی و قابلیت کارآفرینی است. جامعۀ آماری پژوهش شامل 366 نفر از دانشجویان کارشناسی ارشد دانشکدۀ کشاورزی دانشگاه زنجان است که با توجه به جدول کرجسی و مورگان، تعداد 280 نفر از آنها از طریق روش نمونهگیری طبقهای با انتساب متناسب انتخاب شدند. برای گردآوری دادهها از پرسشنامه استفاده و روایی محتوایی پرسشنامه با نظر اعضای هیئت علمی دانشگاه زنجان تأیید شد. به منظور تعیین قابلیت اعتماد ابزار پژوهش پیشآزمون انجام شد که مقدار آلفای کرونباخ محاسبهشده برای مقیاسهای اصلی پرسشنامه در حد مناسب بود. دادههای گردآوریشده با استفاده از تکنیک چندمتغیرۀ مدلسازی معادلات ساختاری تجزیه و تحلیل شد. نتایج پژوهش نشان میدهد که هوش هیجانی از اثر مثبت و معناداری بر متغیر وابسته قابلیتهای کارآفرینی برخوردار بود و در حدود 35 درصد از واریانس آن را تبیین میکند. همچنین، براساس نتایج تحقیق مشخص شد که متغیر جنسیت از اثر مداخلهگری در رابطۀ بین هوش هیجانی و قابلیت کارآفرینی برخوردار است؛ به نحوی که این رابطه برای دانشجویان پسر غیرمعنادار، ولی برای دانشجویان دختر مثبت و معنادار بود.
There are new evidences to suggest that personality and emotional intelligence play a significant role in origin of entrepreneurship. However, few studies are carried out in this area particularly with regard to gender differences among individuals. Therefore, the main purpose of this study was to investigate the effect of emotional intelligence on students’ entrepreneurship competencies in agricultural fields of Zanjan University and to examine the moderating effect of gender on the relationship between emotional intelligence and entrepreneurship competencies. The target population of the study contained all M.Sc. students in agriculture faculty of Zanjan University (n=366). According to Krejcie and Morgan table, a sample size of 280 was selected using a stratified random sampling method (n=280). A questionnaire was used to collect the data. A panel of faculty members in University of Zanjan confirmed the content validity of the questionnaire. A pilot study was conducted to establish the reliability of the instrument. Cronbach’s Alpha coefficient for the main scales of questionnaire was at appropriate level. The data were analyzed using Structural Equation Modeling (SEM) multivariate technique. The results showed that emotional intelligence had a positive and significant effect on dependent variable of entrepreneurship competencies explaining about 35 percent of its variances. Also, the result indicated that gender had a moderating effect on the relationship between emotional intelligence and entrepreneurship competencies; so that the relationship was non-significant for male students, whereas it was positive and significant for female students.
https://jwdp.ut.ac.ir/article_36535_5b15f641a089ba4838591513b582f9b3.pdf
تحلیل ساختاری چندگانه
جنسیت
قابلیت کارآفرینی
هوش هیجانی
entrepreneurship competency
Emotional intelligence
Gender
structural multi-group analysis
per
مرکز مطالعات زنان و خانواده دانشگاه تهران
زن در توسعه و سیاست
2538-3124
2538-3132
2013-09-23
11
3
411
426
10.22059/jwdp.2013.36536
36536
Practical article
سنجش میزان امنیت غذایی زنان سرپرست خانوار و عوامل مؤثر بر آن (مطالعۀ موردی شهرستان رزن)
Assessment of female-headed household’s food security and the affecting factors; Case Study: Women in Razan City
حشمت اله سعدی
hsaadi48@yahoo.com
1
هاجر وحدت مودب
vahdat.moadab@yahoo.com
2
دکتری ترویج و آموزش کشاورزی، دانشیار دانشگاه بوعلی سینا
دانشجوی کارشناسی ارشد توسعۀ روستایی، دانشگاه بوعلی سینا
زنسرپرست خانوار به زنی اطلاق میشود که به یکی از دلایل فوت، مفقودالاثرشدن، متارکه، طلاق، اعتیاد، ازکارافتادگی (دائم یا موقت)، محکومیت به زندان، اعزام به سربازی، یا بیماری، سرپرست مرد را از دست داده و مسئول تأمین معاش مادی و نیازهای معنوی خانواده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی امنیت غذایی زنان سرپرست خانوار روستایی شهرستان رزن و عوامل مؤثر بر آن انجام شد. روش تحقیق پیمایشی است و از پرسشنامۀ استاندارد مقیاس ناامنی غذایی خانوار (از بعد دسترسی) HFIAS استفاده شده است به این منظور، 92 نفر از زنان سرپرست خانوار شهرستان براساس فرمول کوکران برای نمونه انتخاب و بررسی شد. پس از بررسی ادبیات موضوع، از پرسشنامۀ استانداردشده برای ارزیابی امنیت غذایی استفاده شد. میزان روایی ابزار پژوهش با کمک الفای کرونباخ برابر 5/89 بود. نتایج پژوهش نشان داد فقط 25 درصد از زنان بررسیشده در امنیت کامل غذایی بهسر میبرند و 75 درصد از آنها درجات مختلفی از ناامنی غذایی دارند. همچنین، امنیت غذایی با عواملی چون بار تکفل، میزان تحصیلات، تعداد فرزند زیر 18 سال، علت سرپرستی، و وضعیت تملک منزل مسکونی ارتباط معنادار دارد.
Female heads of households are responsible for the material and spiritual needs of the families because of a deceased, missing, separated, divorced, addicted, disabled (permanent or temporary), imprisonment, ill or military deployed male head of households. Survey research was employed in the study. The target population includes rural women heads of households Razan city. Following Cochran’s formula, a sample of 92 participants was randomly selected. After an extensive literature review, a standardized questionnaire for measure of household food insecurity was used. The questionnaire reliability which is estimated by Cronbach’s Alpha was 89.5.Findings of research indicated that food security for 25 percent of women in over and 75 percent of them are different degrees of food insecurity. So food security have significant relationship with factors such as education, the number of children under 18 years old, supervisory status, and home ownership.
https://jwdp.ut.ac.ir/article_36536_ea63b19ff83e86f28d0fcddd520717ea.pdf
امنیت غذایی
زنان روستایی
زنان سرپرست خانوار
شهرستان رزن
ناامنی غذایی
city of Rasan
Female-headed households
food insecurity
Food security
rural women
per
مرکز مطالعات زنان و خانواده دانشگاه تهران
زن در توسعه و سیاست
2538-3124
2538-3132
2013-09-23
11
3
427
451
10.22059/jwdp.2013.36537
36537
Practical article
سنجش تأثیرات اشتغال زنان بر خانواده و روابط اجتماعی (مطالعۀ موردی شهر آران و بیدگل)
The study of effects of women's employment on family and social relationships among women working in Aran & Bidgol
اسداله بابایی فرد
saeedbfm@yahoo.com
1
دکتری جامعهشناسی فرهنگ و استادیار جامعهشناسی دانشگاه کاشان
امروزه، یکی از مباحث مهم در حوزۀ مسائل زنان، نقش و حضور زنان در بازار کار است. به همین دلیل پژوهش حاضر درصدد سنجش تأثیرات اشتغال زنان بر خانواده و روابط اجتماعی در شهر آران و بیدگل است. این پژوهش با روش پیمایشی و مصاحبه با 250 نفر از زنان شاغل متأهل در شهر آران و بیدگل انجام شد. نتایج نشان میدهد که بین نقشهای کاری و نقشهای سنتی خانهداری، همسرداری، و فرزندداری و همچنین روابط اجتماعی تعارض وجود دارد و رابطة میان آنها معنادار و مستقیم است. علاوه بر این، به موازات بالارفتن سن و تعداد فرزندان، فشار کاری نیز افزایش مییابد. بین تحصیلات و فشار کاری نیز رابطة معنادار و معکوس وجود دارد. نتایج تحلیل چندمتغیره و تحلیل مسیر نشان میدهد از میان چهار متغیر مستقل اول، تنها دو متغیر، یعنی تعارض در روابط اجتماعی و تعارض در خانهداری، وارد معادلة رگرسیونی و متغیرهای دیگر از معادله خارج میشوند. درنتیجه، میتوان گفت فشار کاری زنان شاغل بیشتر روابط اجتماعی آنها و خانهداریشان را تحتالشعاع قرار میدهد و در این زمینهها برای آنها تعارض ایجاد میکند. مسلماً تعارضهای نقشی، بهویژه فشارهای کاری، میتوانند سلامت جسمانی و روانی زنان شاغل را در معرض خطر قرار دهند.
This study investigates the effect of women's employment on Family and Social Relations in the city of Aran & Bidgol. The theoretical framework of research is Role Conflict theory. Survey methods is used in this study and the statistical population included all women working in the city of Aran & Bidgol. Using Cochran's formula and Simple Random Sampling, 250 married women were selected as research sample. Statistical tests show that there is meaningful and direct relationship between Conflictin Social Relations, Conflict in Housekeeping, Conflict in Spouse Handling, Conflict in Children Handling, Age, Number of Children and Work Pressures. There is also an inverse relation between Education and Working Pressure. In the Multivariate Analysis and Path Analysis among the four first variables, only two variables, namely Conflictin Social Relations and Conflict in Housekeeping, entered into the regression equation and other variables are out of the equation. As a result, Work Pressure on employed women creates effects on their Social Relations and Housekeeping that in trurn, creates new conflicts for them. The paper argues how Role Conflicts, in particular Work Pressures, can create risks for physical and mental health of working women.
https://jwdp.ut.ac.ir/article_36537_e59a0d557806dd026ab8baa47bf1ac85.pdf
اشتغال زنان
تعارض نقش
خانهداری
خانواده
روابط اجتماعی
زنان شاغل
فرزندداری
فشار کاری
همسرداری
children handling
employment affects
family
housekeeping
social relations
spouse handling
Role Conflict
Women's employment
working women
working pressure