الهه کولایی: قرنها زنان درگیر دو نوع رابطه سلطه بودهاند؛ یکی در عرصه جامعه و دیگری در عرصه خانه. اینکه ما در کلام بگوییم که این روند قطع شود به این مفهوم نیست که این ارتباطات، نگرشها و عادات منقطع شود.
میزان حضور زنان در عرصه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به عنوان یکی از مولفههای توسعهیافتگی شناخته میشود. زنان که تا ١٠٠ سال پیش در واقع جنس دوم شناخته میشدند و در هیچ یک از عرصه اجتماعی حضور نداشتند، امروزه کلیدیترین پستهای سیاسی را در کشورهای توسعهیافته اختیار دارند و در سیاستهای جهانی نقش تاثیرگذار و کلیدی ایفا میکنند. اما رسیدن به این جایگاه به آسانی به دست نیامده و حاصل مبارزات بسیاری بوده است؛ مبارزاتی همسنگ مبارزات نژادپرستی که قرن بیستم را شکل و شمایلی دیگری بخشیدند. ایران هم به عنوان کشوری در حال توسعه با سرمایههای اجتماعی بسیار تحت تاثیر ظرفیتهای بینالمللی گامهایی در این راستا برداشته است؛ گامهایی که شاید در قالب بینالمللی خیلی چشمگیر نباشد، اما نسبت به همسایگان و کشورهای همرده بسیار برجسته است. تاریخ معاصر ایران، همواره آکنده از عطر آشنای حضور زنان در عرصههای سیاسی و اجتماعی بوده است و این حضور در مقاطعی بسیار جدی بوده و در دورههایی، رو به ضعف نهاده است. با وجود اینکه در طول تاریخ، به دلایل مختلف و به واسطه فرهنگ غلط حاکم بر جوامع و نیز وجود نگرشهای مختلف نسبت به زن و استثمار او، همواره حضور زن در جامعه دچار فراز و نشیبهایی بوده است و به او اجازه داده نشده که قابلیتهای ذاتی خود را به نمایش بگذارد، ولی با این همه، زن هر جا که حضور پیدا کرده، توانسته است نقش اصلی و تاثیرگذار خود را به خوبی ایفا کند. مطالعات زنان و پرداختن به ابعاد مختلف این موضوع همواره در ایران و به خصوص بعد از انقلاب مورد توجه قرار داشته است. پایاننامههای مختلفی در دانشگاهها به این موضوع پرداخته، نشستهای بسیاری برگزار میشود، کتابهای بعضا خوبی هم نگاشته میشود، اما همه اینها هنگامی کارآمد میشود که به عرصههای اجتماعی و سیاسی و به خصوص حوزههای قدرت وارد شود. چندی پیش نشست و هماندیشیای در رابطه با زنان و مشارکت سیاسی در «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی» برگزار شد. دو سخنران این برنامه یعنی خانمها توران ولی مراد و الهه کولایی تاکید بر همین نکته داشتند که این بحثهای نظری بالاخره باید در جایی عملیاتی شود و در سیاستگذاریهای کلان وارد شود تا بتوان بازخورد آن را در عرصه اجتماعی و مشخصا مشارکت سیاست در زنان دید. در ادامه خلاصهای از سخنان دو پژوهشگر و فعال سیاسی را میتوانید ملاحظه کنید.
مباحث مربوط به زنان دو دهه است که مطرح میشود و متاسفانه در یک چرخه بسته افتاده است. در رسانهها، نشستها، شبکههای مجازی و... این بحث مطرح میشود، بدون اینکه کار بردی عملیاتی داشته باشد. اگرچه من از قبل از انقلاب به ضرورت توجه به مساله زنان را داشتم اما از سال ٥٨ سعی کردم که این بحث را بیشتر عملیاتی کنیم و دایما به این چرخه بسته برخورد میکردم.
هنگامی که در رابطه با مشارکت سیاسی زنان صحبت میکنیم اول از همه باید در رابطه با چرایی آن صحبت کنیم. جامعه وجود دارد، حرکتهای سیاسی آن در جریان است، انتخابات برگزار میشود و زنان هم بخشی از این جریانات مانند بقیه حضور دارند. در واقع چه ضرورتی دارد که از مشارکت سیاسی زنان صحبت کنیم؟ نتیجه و رهاورد این بحث قرار است چه باشد؟
به نظر من این مساله در سه بخشِ ملی، احزاب و بدنه قدرت قابل بحث است. حرفهای بسیاری در این رابطه بیان شده که بسیاری از آن هم تکراری است. اما به این نکته کمتر کسی توجه میکند که زنان هستند و مشارکت دارند اما در یک بخشهایی مشکل هست که باید به آن توجه شود.
زنان در بخش ملی
در بخش ملی زنان همواره وجود داشتهاند. انقلاب بر دوش زنان بود. یعنی شعارهای اصلی انقلاب (استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی) به واسطه زنان در آحاد ملت نهادینه شده بود. در جنگ هم همینطور بود. هر رزمنده بازنمایی دو زن بود که پای جنگ ایستادهاند. یکی مادری که شخصیت رزمنده را شکل داده بود و دیگری همسرش که وظایف او را برعهده گرفته بود. در ادامه هم و در دیگر جریانها مانند تظاهرات و انتخابات و... هم همین بود. پس زنان همواره در بستر فعالیتهای سیاسی وجود داشتند.
حداقل از بعد از انقلاب هویتی از زن عملا به صحنه آمد که زن را یک انسان مستقل، انتخابگر، تصیمگیر و تصمیمساز و همچنین بانفوذ میپنداشت. ما نفوذ زنان و مرجعیت آنان در خانواده را از دیرباز داشتهایم اما به سبک و سیاقی خاص. به نظر میرسد این سبک دچار خلل شده است. مثلا مادربزرگان ما نفوذ داشتند اما به این صورت که چنان رفتار میکردند که احترام و جایگاه ریاستی مرد را حفظ میکردند، اما خواستههای خودشان را پیش میبردند. این سبک دچار اشکال و تزلزل شده است. آسیبهایی که در بخش خانواده امروزه با آن درگیر هستیم بخشی از آن به خاطر همین خلل در سبک سنتی است که باید مورد بررسی قرار بگیرد. در خانواده امروزی سر صندلی ریاست دعوا هست و حاصل آن نشستن بچه روی صندلی دعوا شده است. زنان و خانواده بسیار مساله مهم و حتی به نظر من مهمتر از مشارکت سیاسی زنان است که در این جلسه مورد بحث ما نیست.
زنان در بخش احزاب
در احزاب بعد از انقلاب شاخه زنان شکل گرفت. البته با تعریفی که خود زنان از خودشان با انقلاب به دست آورده بودند. هدفی را که دنبال میکردند دومنظوره بود. یکی اینکه فعالیتهای سیاسیشان را داشته باشند و دوم اینکه با تعریفی که به واسطه انقلاب به دست آمده بود حزب جای رشد زنان بود. دهه ٦٠ به خانمها نشان داد که باوری که از خود و جایگاهشان از نقش زن در انقلاب داشتند و حضرت امام (ره) آن را مطرح میکردند در عمل پیاده نمیشود و نگاهی که در انقلاب به زن وجود داشت نبود که جریانها و کادرها را میساخت. اگر دو نفر خانم و آقا در یک شرایط مساوی یا حتی خانم در شرایط بهتری قرار داشتند، به طور خودکار آقایان انتخاب میشدند. از این رو در دهه ٦٠ به نظر رسید که مسائل زنان جای بحث دارد. این مساله را به این دلیل مطرح میکنم که شاهد این هستیم که بعضی از زنان که بعدها پست گرفتند و وارد بدنه دولت شدند، اصلا اعتقادی به مباحث زنان نداشتند و بیان میکردند که فرقی وجود ندارد و مساله زنان اصلا برای چه مطرح میشود.
زنان در دهه ٦٠ احزاب به عنوان نیروهای پرقدرت و معتقد و توانمند وارد شدند، اما آن جایی که باید کادرسازی میشدند و تمرین میکردند و به بدنه قدرت وارد میشدند نقص مدیریتی وجود داشت. یکی از راهحلهایی که ما در رابطه با مسائل مطرحشده داریم همین آسیبشناسی گذشته است؛ اینکه در گذشته ما با چه آسیبها و آفتی روبهرو بودهایم که الان باید برنامه امروز و پیش رو را طراحی کنیم. شاید به همین دلیل بود که با تمرکز بر روی مسائل زنان این مساله کمکم جان گرفت و به سطح جامعه آمد. اما حضور زنان در بخش تصمیمگیری و تصمیمسازی و دیده شدن به عنوان یک هویت مستقل به عنوان مطالبه مطرح میشد. تا اینجا از زنان به عنوان پیادهنظام و نیروهایی که همیشه در صحنه هستند استفاده میشد و از این رو زنانی که این مسائل را دنبال میکردند به مساله سهمخواهی رسیدند.
نان در بخش در بدنه قدرت
ابتدا باید بگویم که نگرشها نسبت به زن و حضور آنان در سیاست در جریانهای مختلف متفاوت بود، اما عملکرد تمامی جریانهای قدرت در حوزه زنان به نظر من یکی است. یعنی نگاه همه جریانها به زن نگاهی بهرهبرانه است و نه اینکه خانمها را در قدرت سهیم کنند. شاید تنها زاویه نگاهشان متفاوت باشد. حضور زنان در بدنه قدرت که از سال ٧٠ با حالت رقیق و کمرنگ به اسم دفتر شروع شد، تقریبا سه دهه است که تجربه کردهایم.
اگر نگاهی بیندازیم میبینیم که این حضورها عمدتا به واسطه ارتباط با مردان رقم میخورد. خواهر، همسر و یا در کل از خانواده رجل سیاسی بودند که توانستند پست بگیرند. به عقبه بسیاری از این افراد که میرویم تخصص و ایده مدیریتی در آنها نمیبینیم.
همانطور که قبلا گفتم بعد از انقلاب افکار متفاوتی به بدنه قدرت راه پیدا کرد. از بعضی افرادی که نمیگذاشتند دخترانشان قبل از انقلاب به مدرسه روند (اینچنین نگرششان با حضرت امام فاصله داشت چراکه امام با فردی ازدواج کرده است که دیپلم دارد و در خانه هم فرانسه میخواند) تا تفکر شاگردان مکتب امام. از این رو یک تقابل فرسایشی به وجود آمده است. این مطالبات زنان بود که به صحنه آمد و بعد هم با فشار به بدنه قدرت خواهان سهم شد. بدنه قدرت ما هنگامی که شکل میگیرد شروع به کار سیاسی میکنند. یعنی زنانی که به بدنه قدرت آمدند از بستری آمده بودند که برای آنها از قبل تعیین شده بود هم در احزاب و سمنها. آفت جدیای که به حوزه زنان وارد شده است به این دلیل بوده است که به اسم زنان بوده و در واقع اهداف سیاسی بوده است. سمنها (سازمانهای مردمنهاد) هم مشمول همین قضیه است. به اسم زنان راهاندازی میشدند و فعالیت میکردند اما در حقیقت کار سیاسی انجام میدادند. به نظر من آفت اصلی در رابطه با مشکلات زنان همین سیاسی کردن و بازی سیاسی در رابطه با زنان است.
در دهه اول و دوم مدام مباحث زنان را مطرح کردند، اما قاعدتا بستر اصلی اجرای این امور مراکز رسمی است. طرحی باید در مجلس مصوب میشد یا لایحهای از دولت. تحلیلها به اینجا رسیده است که اگر به سهمخواهی زنان در حوزه سیاست معتقد هستیم باید ساز و کار قانونی را پیگیری کنیم. باید حمایت قانونی از این قضیه داشته باشد.
اگر بخواهیم زنان در سیاست سهم داشته باشند تنها راهش این است که معاونت زنان ریاستجمهوری در پی تهیه چنین لایحهای باشد و تا به تصویب رسیدن آن مدیریتش کند. یعنی دو هسته اصلی میخواهد که یکی کار علمی و پژوهشی کند و دیگری مدیریت. منظورم از مدیریت این است که همه نیروهای معتقد به این قضیه را به صحنه بیاورند.
٭فعال حقوق زنان و مدیران و تهیهکنندگان سابق صدا و سیما
به نظر من مساله زنان یکی از سیاسیترین مسائل است. اگر از منظـر تغییــرات اجتماعی به مساله زنان نگاه کنیم، متوجه میشویم که مساله زنان ایرانی جدا از مساله زنان اردنی، افغان، مصری یا دیگر زنان مسلمان نیست. بنابر این ابتدا موضوع زنان در جایگاه قدرت را در بطن مسائل بینالملل و خاورمیانه ببینیم. به واسطه انقلاب اسلامی دیدگاههای انقلابی هم در رابطه با زنان شکل گرفت. بیرون آوردن زنان از خانهها و آزادی زنان از جمله این دیدگاهها بود. قبل از انقلاب اسلامی یک برنامه نوسازی در کشور ما ایجاد شد و شاه مدل غربیسازی ایران را دنبال کرد که طبیعتا جامعه سنتی این را نمیپذیرفت. تحول انقلاب اسلامی در این زمینه از این رو است که یک رهبر دینی، یک صاحب فتوا و یک مرجع دینی حضور زنان را در جامعه الزامی میکند. امام (ره) میفرماید که زنان باید در مقدرات اساسی کشور شرکت داشته باشند. این شرکت در مقدرات اساسی کشور الزاماتی دارد. یعنی باید آگاهی آموزش ظرفیتها و توانمندیها که این کفایت و توان را بالفعل کند شکل بگیرد. در این زمینه ما نسبت به دیگر کشورهای خاورمیانه کارنامه خوبی داریم. همزمان با انقلاب اسلامی در دهه ١٩٧٠ همه کشورهای اسلامی توجه ویژهای به مساله زنان تحت تاثیر فضای بینالمللی میکنند. ما نمیتوانیم تاثیر مسائل و فضای بینالمللی را بر مساله زنان نادیده بگیریم.
انقلاب اسلامی و مطرح شدن زن
اما آنچه باعث میشود بحث ما وارد فازی جدید بشود این است که این توسعه، دگرگونی و تحول بعد از انقلاب به نام دین در کشور ما شکل میگیرد. جملات بسیار زیبا و پر معنی از امام در رابطه با نقش، جایگاه، شأن و حقوق زنان داریم. اما این برابر دیدن شأن زن و مرد و جایگاه زن باید در متن آرمانهای انقلاب اسلامی دیده شود. یعنی یک تقاضای پرفشار برای تغییر. مساله زنان را باید در این متن دید که تغییرات اجتماعی چگونه اتفاق میافتد؟ باید زمینههایی شکل بگیرد، که بخشی از آن مادی و بخشی از آن آگاهی است تا این فرآیندها طی شود. انسان بودن زنها در جامعهای مطرح میشود که قرنها زنها موجوداتی خانگی بودند. قرنها زنان خواهر، مادر و از این نوع نقشها که در خانه معنا پیدا میکنند، بودند. انقلاب اسلامی برای اولین بار زن را به عنوان موجودی که صاحب کفایت و حق حضور سیاسی و اجتماعی است مطرح میکند. در غرب این پدیدهها دههها قبل اتفاق افتاده بود و شاه میخواست این الگو را مورد بهرهبرداری قرار دهد که با دافعه در جامعه روبهرو شد. اما این بار یک رهبر مذهبی این تصویر را ارایه میدهد. تصویری که میگوید زن در تمام عرصههای اجتماع باید حضور داشته باشد. این امر لوازمی میخواهد که بخشی از آن به تغییر نگرش برمیگردد. اما این تغییر نگرش به صرف خواستن، اتفاق میافتد؟
از این رو جامعه زنان در ایران «دچار» یک مطالبه شد. واژه دچار را تعمدا به کار میبرم. این به این مفهوم است که این ظرفیت در جامعه وجود نداشته است. یکی از نمایندگان مجلس در چند دوره قبل بیان کرده بود که زن را تنها در خانه میتوان تصور کرد؛ یعنی زن را به عنوان مدیرکل، نماینده و رییسجمهور، خیلی از ایرانیها نمیتوانند قبول کنند. به تازگی هفته دفاع مقدس را طی کردهایم. کی از زنان یاد کرد؟ کجا شنیدید از نقش زن و هزینههایی که زنها متحمل شدند یاد کنند؟ این فقط یکی از مظلومیتهایی است که بر زنان در جامعه تحمیل میشود. ما هم مانند تمام جوامع غرب آسیا قرنها است که نظامهای پدر سالار را تجربه کردهایم. قرنها زنان درگیر دو نوع رابطه سلطه بودهاند؛ یکی در عرصه جامعه و دیگری در عرصه خانه. اینکه ما در کلام بگوییم که این روند قطع شود به این مفهوم نیست که این ارتباطات، نگرشها و عادات منقطع شود. در اشکال جدید ادامه پیدا کرد. آن چیزی که ما در مجلس هفتم و هشتم شاهد بودیم کاهش دادن زن به یک ابژه جنسی بود. اتفاقاتی که به بنیاد خانواده ضربات سهمگینی وارد کرد. امروزه کسی ریشهیابی نمیکند مسائلی مانند ازدواج سفید و هزار مساله دیگر از کجا نشات میگیرد. کجا این بیاعتمادیها را شرعی و برای آن جواز صادر کردیم؟ کسی با ریشههای این مساله کاری ندارد و مانند مسائل دیگر تنها به برگهای آن نگاه میکنیم و نه ریشههای آن. من این مسائل را کنار میگذارم و به همان خواسته بر میگردم. به جز دوران جنگ که داستانی دیگر دارد. چرا که در زمان جنگ فرآیند دموکراتیک سازی متوقف میشود و این طبیعی است. چرا که وقتی مفهوم امنیت برجسته شود مفهوم آزادی به هر شکل و با هر گرایشش به حاشیه میرود. به تبع آن مساله زنان هم در دوران جنگ به حاشیه رفت. اما جنگ یک فرصت هم برای زنان ایرانی داشت. از جنس همان فرصتی که در زمان جنگ جهانی اول و دوم برای زنان اروپایی و امریکایی فراهم شد. جنگ به تغییر در نقشهای زنان ایرانی کمک کرد. بیرون آمدن از خانهها را برای زنان تسهیل کرد. وقتی مردان به جبههها رفتند و زنان سرپرست خانه شدند ناچارا حضور زنان در بیرون از خانه پذیرفته شد. جنگ که تمام شد فضای بینالمللی خاصی هم شکل گرفت که در طرح و تثبیت این تقاضاها تاثیر گذاشت و از این رو نظام توجه ویژهای به مساله زنان نشان داد.
نهادهای فراقوهای و زنان
مساله دیگری که وجود دارد این است که ما در سالهای بعد از انقلاب اسلامی در نهادهای قدرت و به خصوص در نهادهای فرا قوهای زنان را نمیبینیم. شما در سه قوه کم و بیش در جاهایی میتوانید زنان را سراغ کنید، اما در نهادهای فراقوهای مانند شورای عالی امنیت ملی تا مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت همه بدون استثنا مرد هستند. در مجلس شورای اسلامی همین غیبت به شکل پایدار ادامه پیدا میکند. یعنی زنانی که باید در مقدرات کشور نقش ایفا کنند، تقریبا همیشه زیر پنج درصد نمایندگان را تشکیل میدهند. در دولت هم به این ترتیب است. پس ما افت شدید زنان را در حوزه قدرت به دنبال تغییر فضای سیاسی کشور شاهد هستیم. ما ملاحظه میکنیم در فراز و نشیبها موضوع زنان ارتباط مستقیمی با سطح جنبش دموکراتیک سازی در کشور دارد. هرچه این جنبش پر قدرتتر باشد جایگاه زنان برجستهتر و مشخصتر میشود. این را مشخصا در دوران اصلاحات میتوان دید. ما در این دوران شاهد افزایش حضور زنان در حوزههای مدیریتی و افزایش بودجهها در این زمینه هستیم و یا در مجلس ششم شاهد حضور بیشتر زنان هستیم. البته بعضی از این زنان در چارچوبهای قدرت نمیگنجیدند. مردان هم از این قاعده مستثنا نبودند و نیستند. کمتوجهی به شایسته سالاری در کشور ما به ویژگیهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ما ربط دارد که همچنان قبیله و قومی است. فقط زنان نیستند که به بواسطه ارتباطات سببی و نسبی به قدرت راه پیدا میکنند؛ در مورد مردان هم به همین شکل است اما در مورد زنان به دلیل کم بودن موقعیتها و نادر بودن دسترسیها بیشتر به چشم میآید. من به آمار حضور زنان در مجلس نگاه میکردم متوجه شدم چهار یا پنج نماینده تهران همیشه در مجلس بودند. چرا که در لیست انتخاباتی قرار دارند. این نشان میدهد که مساله زنان یک مساله سیاسی است. البته من از حکم کلی دادن پرهیز میکنم. مواردی هم بوده که زنی از جایی دورافتاده و خارج از لیست سیاسی نماینده شده است. اما آن چیزی که جایگاه زنان در مجلس را مشخص میکند و اینکه چه تعداد زن در مجلس حضور یابند، اراده سیاسی است. در اینجا هم بحث توزیع قدرت است. به دلیل کار خیر و نیت انسانی قدرت توزیع نمیکنند. به همین دلیل است که خانمها هیچ وقت از قدرت سهمی ندارند. چرا که قدرت بازاری است که در آن مبادله صورت میگیرد. سیاست عرصه بده و بستانها است. زنان وارد این عرصه نمیشوند. به همین دلیل مقامهای بالا را دریافت نمیکنند. چرا که چیزی برای بده و بستان ندارند. (منظورم اهرم قدرت در داخل سیستم است). این هم به این دلیل است که یا خانمها خیلی اصولگرا هستند یا خیلی محافظه یا هردو. از این رو بررسیها در جهان نشان داده که برای مبارزه با فساد اقتصادی، مدیریت بخشهای اقتصادی را به زنها بدهید.
الزام قانونی به مثابه راهحل
در لیستهای سیاسی که در احزاب شکل میگیرد، در هستهها و شوراها زنان حضور ندارند یا حضوری بسیار کمرنگ دارند. این مفهومش این است که برآیند آن هم به همین شکل است. یکی از عوامل مستقیم بازدارنده حضور فعال و موثر زنان نبودشان در عرصه اقتصاد است. یعنی همانطور که زنان در اقتصاد سهم دارند، در سیاست هم سهم دارند. ما زنان کارآفرین و اهل تجارت کم نداریم اما هنوز این اهرم به کار گرفته نشده است چرا که جایگاه بخش خصوصی در سیاست کشور ما هنوز جایگاه پر قدرتی نیست. در کل میخواهم بگویم که در لیستهای مجلس هم در چارچوب همین قدرت زنان راه پیدا میکنند.
البته باید توجه داشت این جا یک تقاضای اجتماعی وجود دارد. یعنی جریانهای سیاسی نمیتوانند به تاثیر مشارکت سیاسی تودهای زنان بیتوجه باشند. چرا که میخواهند رای بگیرند. پس در ستادها باید خانمها فعال باشند و تابلوی حضور زنان در مقطع انتخابات باید تابلویی پررنگ باشد. اما تنها تا هنگام رای گرفتن. چرا که ما قانونی نداریم که در این قانون احزاب ملزم باشند این تعداد زن را در خود داشته باشند. تا هنگامی که قانون انتخابات ما قانون حزبی نباشد نمیتوان این سهمیه را برای زنان در قانون در نظر بگیریم. مگر اینکه قانون انتخابات تغییر کند، احزاب ملزم شوند در نمایندگانی که معرفی میکنند به زنان سهم دهند. مجمع بینالمللی پارلمانها تمام کشورهای عضو را ملزم کرده است که سی درصد نمایندگان پارلمان باید زن باشند. این رقم در خاورمیانه نزدیک به هفت درصد است. این یکی از کارآمدترین روشهای جهانی است. دنیا به این رسیده که افزایش حضور زنان در قدرت موکول به الزامهای قانونی است. در کشورهای در حال توسعه این الزامات قانونی بسیار میتواند موثر باشد. ما نمیتوانیم مسائل زنان را فارغ از مسائل بینالمللی مورد ارزیابی قرار دهیم. آن زمان که زنان حق انتخابهای محدودی داشتند گذشته است. ما مانند همه کشورهای اسلامی با یک سری کلیشههای تاریخی روبهرو هستیم. باید یک اراده سیاسی به وجود بیاید که در پی الزامات قانونی حقوق زنان باشد. اراده سیاسی که برآمده از درک صحیح الزامات بینالمللی باشد. ما در جامعهای زندگی میکنیم که معتقد هستیم ایران یک وزنه تمدنی است. در غرب و شرق کشور ما زنان در پارلمانها سهمیه سی درصدی را تجربه میکنند. البته با الزام بیرونی. ما طبیعتا به دنبال الزام بیرونی نیستیم چرا که این ظرفیت در انقلاب اسلامی به وجود آمده است. زنان به عنوان نیمی از جامعه، نیمی از حاملان و ظرفیت توسعه هستند. ما نمیتوانیم با کنار گذاشتن نیمی از این ظرفیت به اهداف توسعه دست پیدا کنیم. این البته مشکل بسیاری از کشورهای منطقه است. چرا که در همه این کشورها رابطه عمودی زن و مرد به خصوص در نهاد خانواده تحقق حقوق برابر را با چالش مواجه کرده است. در اینجاست که نقش اراده سیاسی دولتها برجسته میشود.
٭استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
و نماینده اسبق در مجلس ششم