جمعی از اساتید دانشگاه و متخصصان به بررسی خشونت خانگی در ایران پرداختند.
دومین نشست منع خشونت علیه زنان با عنوان خشونت خانگی عصر روز 16 آذر با حضور شکوه نوابینژاد؛ رییس انجمن ایرانی مطالعات زنان، فریده طاها؛ وکیل دادگستری و دبیر کارگروه حقوقی انجمن ایرانی مطالعات زنان، شهلا معظمی؛ استاد دانشگاه تهران و زهرا داور؛ نایبرییس انجمن ایرانی مطالعات زنان در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
در ابتدای نشست فریده طاها؛ دبیر کارگروه حقوقی انجمن ایرانی مطالعات زنان با ارایه تعریفی از خشونت خانگی گفت: خشونت خانگی، با واژههای دیگری که بر آن دلالت دارند، دارای ویژگیهای منحصر به فرد خود است. یکی از انواع این خشونتها خشونت میان فردی، یعنی خشونت از سوی فرد یا گروهی کوچک از افراد علیه فرد دیگر است و شامل خشونت میان اعضای خانواده و شرکای صمیمی زندگی میشود. در حال حاضر قانونی درباره منع خشونت خانگی نداریم و تنها قانون موجود، لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت است که در دولت دهم تدوین شد که در گزارش ایران در اجلاس پکن نیز معاونت زنان به این لایحه اشاره کرد. لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت همچنان در حال بررسی است و در بند 1 ماده 3 این لایحه رابطه خانواده تعریف شده است.
او افزود: براساس این لایحه، رابطه سببی و نسبی در هر طبقه، خشونت نامزد و خشونت کارگر منزل نیز ذیل خشونت خانگی قرار میگیرد. در مورد اسناد بینالمللی در زمینه خشونت علیه زنان میتوان به کنوانسیون استانبول اشاره کرد که بر اساس این کنوانسیون، خشونت خانگی تبعیضی مبتنی بر جنسیت است؛ یعنی آنچه مد نظر قرار دارد خشونت علیه زنان است. در اینجا زمانی که خشونت علیه کودکان مطرح میشود نیز کودکان دختر مدنظر قرار گرفتهاند.
خشونت خانگی شایعترین نوع خشونت علیه زنان است
در بخش دیگری از نشست شکوه نوابینژاد به آسیبشناسی خشونت علیه زنان در خانواده پرداخت و گفت: خشونت خانگی شایعترین نوع خشونت علیه زنان است. خانه اغلب به عنوان پناهگاه امن تلقی میشود، اما خشونت خانگی بخشی از تجربه زنان است. خشونت خانگی به هیچوجه خاص جوامع سنتی و مذهبی نیست و در پیشرفتهترین کشورها زنان و کودکان از خشونت رنج میبرند. بر طبق تعریف سازمان ملل خشونت علیه زنان در سطوح مختلف اتفاق میافتد؛ خشونت جسمانی، روانی و جنسی نظیر کتکزدن، تحقیر کردن و تجاوز جنسی به دختران و زنان در خانه، تبعیض جنسیتی و خشونت در ارتباط با جهیزیه که در خانوادهها بر زنان اعمال میشود. خشونت جسمانی، روانی و جنسی در جامعه نظیر تجاوز جنسی، تهدید، ایجاد وحشت، تحقیر در محیطهای کاری و تحصیلی و فحشا و خشونت جسمانی و جنسی که در نقاط مختلف جهان یا توسط دولتها اعمال یا نادیده گرفته میشود. خشونت خانوادگی پدیده ای جدید نیست، اما توجه به آن به عنوان مسئله اجتماعی تقریباً جدید است.
آمار خشونت خانگی در ایران
رییس انجمن ایرانی مطالعات زنان با اشاره به وضعیت خشونت خانگی در ایران تصریح کرد: در حال حاضر بسیاری از آسیبهای اجتماعی در رابطه با خانواده مانند فرار، خودسوزی و طلاق وجود دارد. طبق آمار کمتر از 35 درصد از خشونتهای خانگی در ایران به پلیس گزاش داده میشود و در یک تحقیق سه ماهه از 180 مورد شکایت خشونت خانگی، 128 مورد حاضر به پیگرد قانونی مجرم نشدهاند. در کشور ما بیشترین خشونت و همسرآزاری در مناطق روستایی دیده میشود؛ چون زنان روستایی معمولاً به دلیل ناآشنایی با حقوق خود به عنوان یک زن و یک انسان، برای حفظ کانون خانواده و یا ترس از بیآبرویی و انگشتنماشدن تمام آزارها را تحمل میکنند.
تجربه همسرآزاری روانی در 20 درصد زنان متأهل شهر تهران
او ادامه داد: 20 درصد زنان متأهل شهر تهران از همسرآزاری روانی مانند تحقیر، بیاعتنایی، قهر، متلک و دشنام رنج میبرند. یافتهها نشان میدهد که با افزایش سن زوجین و مدت زمان ازدواج، میزان همسرآزاری افزایش مییابد. همچنین میزان همسرآزاری در مردانی که زنانشان دارای تحصیلات لیسانس و بالاتر هستند، به طور معناداری کمتر از زنان کم سواد و بی سواد است. از سوی دیگر میزان همسرآزاری در مردانی که تحصیلات پایینتر از دیپلم دارند، به طور معناداری بیشتر از مردانی است که دارای تحصیلات بالاتر هستند. زنان 55 تا 59 ساله بالاترین و زنان 20 تا 24 ساله پایینترین مورد وقوع خشونت را در زندگی مشترک خود داشتند. زنان غیرشاغل نیز بیشتر و زنان شاغل کمتر خشونت را تجربه کردهاند. 65.5 درصد از زنان وجود قهر و آشتی و خشونت را امری عادی پنداشته و قصد جدایی از همسر خود را نداشتهاند.
نوابینژاد با بیان اینکه خشونت روانی و کلامی با 52.7 درصد رتبه نخست خشونت خانگی را دارد که شامل به کار بردن کلمات رکیک، دشنام، داد و فریاد و بهانهگیری میشود، افزود: رتبه بعدی از آن خشونت فیزیکی از نوع دوم است که 37.8 درصد خشونتهای خانگی علیه زنان را شامل میشود. سیلیزدن، زدن با مشت یا چیز دیگر و لگدزدن از جمله مصادیق این نوع خشونت محسوب میشود. رتبه سوم با رقم 27.7 درصد متعلق به خشونتهای «ممانعت از رشد اجتماعی، فکری و آموزشی» است. آمارهای خشونتهای جنسی و ناموسی نیز 10.2 درصد است و 8.89 درصد از زنان ایرانی گفتهاند که در طول زندگی مشترک خود هرگز قربانی خشونتهای جنسی و ناموسی نبودهاند.
میزان مرگ یا نقص عضو بر اثر خشونت با تلفات ناشی از سرطان برابر است
رییس انجمن ایرانی مطالعات زنان با تأکید بر اینکه در میان زنان 15 تا 44 ساله میزان مرگ یا نقص عضو بر اثر خشونت با تلفات ناشی از سرطان برابر است، اظهار داشت: بر اساس گزارش مؤسسه تحقیقات علوم جزایی و جرمشناسی دانشگاه تهران، با توجه به روند رشد خشونت در خانواده و تسری آن به تمام جنبههای زندگی اجتماعی و با توجه به اینکه پزشکان قانونی همه روزه با تعداد زیادی از زنان مصدوم روبهرو هستند و حتی در مواردی با اجساد آنها در تالار تشریح روبهرو میشوند، و همچنین با در نظر گرفتن نقش محوری زنان در کلیه ابعاد زندگی، بررسی خشونت خانگی و علل آن به منظور اتخاذ سیاست مبتنی بر پیشگیری از خشونت نسبت به زنان و کاهش آن ضرورتی اجتنابناپذیر است.
نوابینژاد بیان کرد: زنان خشونتدیده زنانی هستند که حداقل 2 بار در طول زندگی زناشویی خود به شدت مورد خشونت و شکنجه جسمی یا روانی قرار گرفتهاند. گروهی خشونت را تنها در قالب جسمانی معنا میکنند؛ درحالیکه بیشتر روانشناسان و اندیشمندان معتقدند که ایجاد ترس، رعب و تخریب عزت نفس که تجاوز و شکنجه روانی به شمار میرود، به اندازه خشونت و تجاوز جسمانی ویرانگر است و در برخی موارد حتی تأثیر دردناکی بر جای خواهد گذاشت، اما به دلیل آنکه دیدگاه سنتی جامعه زنان را در برابر خشونت خانوادگی به سکوت وا میدارد و ابراز آن را زشت میشمارد، از کیفیت و آمار آن آگاهی دقیقی نداریم و جامعه ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده است.
مراحلی که یک زن در خشونت تجربه میکند
او در مورد مراحلی که یک زن در خشونت تجربه میکند، گفت: زنان پیوسته مورد خشونت و آزار قرار نمیگیرند، بلکه به نظر میرسد از الگو و یا چرخهای از رفتارهای خشونتآمیز تبعیت میکنند. این چرخه از نظر روانشناختی دارای سه مرحله است. مرحله نخست ایجاد تنش است که رویداد کتکخوردن جزیی زن اتفاق میافتد و معمولاً زن با کنار کشیدن خود از صحنه و سکوت، میکوشد مرد را آرام کند تا ستیزه ادامه نیابد. در مرحله دوم زن و مرد هر دو میپذیرند که مرد نباید عصبانی شود؛ زیرا کنترل خود را از دست میدهد و این واقعه بارها تکرار میشود. در مرحله سوم تنش ناشی از دو مرحله پیش از بین میرود و مرد با عذرخواهی قول میدهد که دیگر به اعمال خشونتآمیز دست نزند. او از زن درخواست بخشش میکند و با این کار خود، در زن احساس گناه بهوجود میآورد و باعث میشود که زن ماجرا را به دست فراموشی بسپارد. هرچند که آثار روانی واردشده از دو مرحله نخست باقی میماند.
رییس انجمن ایرانی مطالعات زنان اظهار کرد: بدرفتاری و شکنجههای بدنی بر رشد زنان تأثیر میگذارد و تحقیر آنان در نهایت به عجز و ناتوانی در تصمیمگیری منتهی میشود. در نتیجه زنان قربانی، نه تنها توانایی سرپرستی فرزندان و اداره خانه و خانواده خود را ندارند، بلکه از مشارکت و ابراز عقیده در تصمیمگیریهای سرنوشتساز اجتماعی نیز محروم میمانند.
از هر سه زن در جهان یک نفر قربانی خشونت و تبعیض میشود
او با تأکید بر اینکه پدیده خشونت و پرخاشگری منحصر به طبقه یا قشر خاصی نیست، افزود: در همه طبقات، قشرها و پایگاههای اجتماعی خشونت دیده میشود. در طبقات بالا، متوسط و پایین اجتماعی میان افراد باسواد، کمسواد و بیسواد و در میان خانوادههای دچار بحران و خانوادههایی که به ظاهر شرایط مطلوب دارند، این موضوع دیده میشود. به گزارش سازمان ملل از هر سه زن در جهان یک نفر در طول زندگی خود قربانی خشونت و تبعیض میشود یا مورد تجاوز به عنف قرار میگیرد. حدود 78 هزار زن از مجموع 80 میلیون زن که به طور ناخواسته باردار میشوند، در حین سقط جنین جان خود را از دست میدهند. بر اساس این گزارش، سالانه بیش از 4 هزار میلیون زن در سراسر جهان مجبور به ازدواج اجباری میشوند و یا به عنوان برده به فروش میرسند. بنابراین چنین پدیدهای را میتوان به همه جوامع تعمیم داد. برخلاف تصور عدهای از کارشناسان، خشونت و پرخاشگری یکی از رایجترین و متداولترین جرایم اجتماعی است.
خشونتدیدهها نمیدانند باید واکنش نشان دهند
نوابینژاد با بیان اینکه بسیاری از افرادی که مورد خشونت قرار گرفتهاند نمیدانند که باید نسبت به آن واکنش نشان دهند، خاطرنشان کرد: زنان زیادی هستند که خود را مستحق مجازات میدانند؛ چراکه فکر میکنند در انجام وظایفشان کوتاهی کردهاند. در وهله نخست خشونت از سوی زنان پذیرفته میشود و خشونتهای خانگی به پلیس گزارش داده نمیشود. البته در این مورد ضعف قانونی هم داریم و به ندرت مردی به خاطر همسرآزاری مجازات شده است. در واقع در این مورد همه میخواهند زن را راضی کنند، ولی احتمالاً خود زنان نیز تمایلی به فاشکردن این موضوع ندارند و آن را به نوعی فاشکردن اسرار خانواده میدانند. برخی مردان برای اینکه در خانه قدرت اول باشند و همسرشان مجبور به اطاعت از آنها باشد، او را از نظر مالی در مضیقه قرار میدهند. محدودکردن روابط اجتماعی زن، اسیرکردن او در خانه و جلوگیری از ارتباط او با دیگران، از مصادیق همسرآزاری است.
خشونت علیه زنان به چند شکل دیده میشود
این روانشناس در رابطه با اشکال خشونت گفت: دسته اول خشونت فیزیکی، جسمی و جنسی است که در خانوادهها رخ میدهد و کتکزدن و سوءاستفاده جنسی از جمله مصادیق آن است. دسته دوم خشونتی است که توسط دولتها رخ میدهد؛ مانند وضع قوانینی که موجب خشم میشود. دسته سوم خشونتی است که در اجتماع اتفاق میافتد مانند آزار و اذیت جنسی و مزاحمتها در محیط کار. دسته چهارم نیز خشونتهای فرهنگی هستند؛ بهگونهای که گاهی آداب و رسوم فرهنگی نوعی از خشونت را علیه زنان اعمال میکند. این فرهنگ شامل آداب و رسوم خاصی است که در برخی مناطق وجود دارد مانند ختنه دختران.
مهمترین عامل عادیشدن خشونت در خانوادهها بیقدرتی زنان است
او تأکید کرد: دادههای نظری و تجربی نشان میدهند که مهمترین عامل عادیشدن خشونت در خانوادهها بیقدرتی زنان و وابستگی آنها به مردان است. ازاینرو افزایش قدرت زنان، مهمترین عامل برای مقابله و قطع خشونت مردان است. متخصصان معتقدند که زنان افسرده و پارانویید بیش از بقیه زنان مورد ضرب و شتم قرار میگیرند. گروهی دیگری از متخصصان اعتقاد دارند زنانی که کتک میخورند به افراد افسرده و پارانویید تبدیل میشوند. اینگونه زنان اعتماد به نفس و عزت نفس پایینی دارند و در ایفای نقش همسری یا مادری احساس بیکفایتی میکنند. به اندازهای شکست خوردهاند که خود را مستوجب تنبیه شوهرانشان میدانند و به همین دلیل میکوشند مورد خشونت و تهاجم واقعشدن خود را انکار کنند. نسبت به همسران خود مطیع و فرمانبردار هستند، اما بعداً به خرابکاری دست میزنند؛ چراکه آنها خشم خود را در یک نقطه سرکوب و در نقطه دیگر ابراز میکنند.
روانشناسی مردان مهاجم
رییس انجمن ایرانی مطالعات زنان به روانشناسی مردان مهاجم پرداخت و گفت: مردانی که همسرشان را مورد ضرب و شتم قرار میدهند، همانند آنان عزت نفس پایینی دارند؛ ضمن آنکه عمل زشت خود را انکار میکنند و استدلال میکنند که این کارشان تنها واکنش به خشمی است که همسرانشان در آنان برمیانگیزند و مسئولیت جدیبودن آسیبهای جسمانی و روانی را منکر میشوند. اینگونه مردان دارای ویژگیهای حسادت و حس شدید مالکیت هستند. آنان توقع دارند از جزییات افکار و اعمال همسرشان آگاه شوند و روابط دوستانه و فامیلی همسرانشان را با مردان به غلط به عشوهگری و طنازی تعبیر میکنند.
پیامدها و تبعات خشونت خانگی
او با اشاره به پیامدها و تبعات خشونت خانگی ادامه داد: هرچند نمیشود این جنایت را تحلیل کرد، اما شاید بتوان ترس را بزرگترین پیامد آن دانست. ترس، مانع بزرگی برای مستقل زندگیکردن زنان به شمار میآید. این ترس موجب میشود تا زنان پیوسته درصدد برخورداری از پشتیبانی مردان باشند، اما این پشتیبانی در بسیاری از موارد آسیبپذیری و وابستگی بیشتر زنان را به دنبال دارد و مانع اصلی توانمندشدن زنان است. خشونت خانگی اثرات روانی جبرانناپذیری را نیز بر زنان دارد که از جمله آنها به افسردگی مزمن، نابهسامانی شخصیتی، اضطراب شدید و نابهسامانیهای روان تنی میتوان اشاره کرد و در نهایت از پیامدهای منفی اثرهای روانی خشونت علیه زن، تخریب شخصیت و فلجساختن زنان از نظر روانی در تصمیمگیری است که به آن سندرم آسیبزا میگوییم. علاوه بر این تأثیر خشونت تنها به فرد قربانی محدود نمیشود، بلکه افراد دیگر را نیز در بر میگیرد و پدیدهای به نام گردش خشونت به وجود میآورد که خشونت را در جامعه همیشگی میکند. اعمال خشونت خانوادگی باعث تعداد زیادی از مرگومیرها در خانواده شده است. بهویژه تعدادی از نوزادان به دست والدین خود کشته شدهاند. بر اساس گزارش سازمان بهزیستی در سال 81، 70 درصد از کودکآزاریها توسط والدین و بعضاً به دست نامادری، 66 درصد توسط مردان و 25 درصد مربوط به خانوادههای طلاق است.
پدیده جاودانیشدن خشونت
نوابینژاد تأکید کرد: ویژگی بسیار مهمی که در اثر اعمال خشونت به چشم میخورد، پدیده جاودانیشدن خشونت است. احتمال دارد افرادی که در خانواده با سوءرفتار مواجه بودند، بیشتر از افراد معمولی در بزرگسالی به عنوان قربانیان خشونت مطرح شوند. از طرف دیگر احتمال اینکه افراد تحت خشونت خود به عامل خشونت تبدیل شوند، بسیار زیاد است. تدبیرهای موجود برای حل این معضل عظیم اجتماعی و پیامدهای آن کارساز نیست و باید بهگونهای بنیادیتر به دنبال شناسایی سرچشمههای نابرابریها بود.
او با بیان اینکه تبعات خشونت علیه زنان خود به خود از بین نمیرود و زنان خشونتدیده به خدمات طولانی رواندرمانگران و مشاوران نیاز دارند تا عزت نفس و اعتماد به نفس را جایگزین احساس حقارت و درماندگی کنند، تشریح کرد: مجریان تهاجم و خشونت معمولاً از نظر روانی نیازی برای مراجعه به روانشناس و مشاور احساس نمیکنند؛ مگر آنکه همسرشان آنان را تهدید به جدایی کند. زوجدرمانی یکی از کارآمدترین رویکردها در این زمینه است. به اینگونه زوجها توصیه میشود که زن و مرد مدتی بهطور جداگانه مورد مشاوره قرار گیرند. آگاهیدادن به جامعه که خشونت علیه زنان تجاوز به حقوق انسانی است، آموزش و پرورش و مشاوره برای مردان، اصلاحات قانونی و مذاکره و تبادل نظر در کنفرانسهای ملی و بینالمللی از جمله راههای پیشگیری با خشونت خانگی علیه زنان است. پیامدهای مورد انتظار در مداخلات متمرکز بر زنان شامل مواردی از قبیل توانمندسازی آنان و نحوه برخورد با موقعیتهای خشونتآمیز، افزایش استفاده از رفتارهای ایمن توسط زنان و بهبود وضعیت اعتماد به نفس آنان میشود. تأمین منابع جامع برای پیشگیری اولیه یا کاهش موارد خشونت خانگی از جمله ایجاد مکانهای امن و سیستمهای مناسب حمایتی از قربانیان در مواقع بحران، همچنین وجود عوامل شفاف در زمینه خشونت خانگی علیه زنان و حمایتهای قانونی از قربانیان خشونت خانگی در جامعه ضروری به نظر میرسد.
این روانشناس تصریح کرد: آموزش و پرورش و آگاهیدادن تنها راه ایجاد جامعه صلحآمیز است که میتواند فرهنگ خشونت در خانه، محل کار یا جامعه را به فرهنگ صلح و آرامش تبدیل کند. هرچند آموزش و فرصتهای برابر اقتصادی و اجتماعی از جمله عوامل اصلی کاهش خشونت علیه زنان است، اما مطالعات در اروپا ثابت کرده است که پرخاشگری در کل در سطح بالای تحصیلات و درآمد نیز دیده میشود.
66 درصد زنان خشونت را تجربه میکنند
به گزارش مهرخانه، در ادامه این نشست شهلا معظمی؛ استاد دانشگاه تهران، با اشاره به تحقیقات انجامشده در مورد خشونت علیه زنان گفت: در دو دهه گذشته شاهد تحقیقاتی در این مورد بودیم که نتایج آنها منتشر نشد. یکی از آن طرحها که من ناظر آن بودم در 14 استان و جنوب شهر تهران انجام گرفت. پس از آن در سطح ملی تحقیقی انجام گرفت که از زنان خواسته شده بود تجربیات خود را از خشونت بیان کنند که این تحقیق توانست حقایقی از جمله ویژگیهای خشونت علیه زنان را نشان دهد. هدف از این تحقیق درک بهتر زمینههای خشونت، افزایش آگاهی زنان و اجرای تغییرات بود. تحقیق بعدی در مورد همسرکشی که خشونتی خونین است، در 15 استان انجام شد که متأسفانه نتایج آن منتشر نشد. مسئله خودکشی و خودسوزی زنان هم به همین ترتیب بودند. در مجموع این تحقیقات نشاندهنده این بود که 66 درصد زنان خشونت را در اشکال کلامی و روانی تجربه کرده بودند. این تحقیقات نشان داد هرچه تعلقات مذهبی مثبتتر باشد و برای زنان دارای تحصیلات بالاتر، خشونت کمتر اتفاق میافتد و زنان شاغل کمتر خشونت را تحمل میکنند.
او افزود: بیشترین خشونت در سنین 45 تا 49 سال بود. هر چه وابستگی روانی و عاطفی مثبتتر و مهارتهای کلامی بالاتر بود، خشونت کمتر بود و هرچه نگرش به خشونت مثبتتر بود، خشونت بیشتر بود، اما مشخص شد که کمتر از یکسوم زنان حاضر بودند خشونت را به پلیس اطلاع دهند و تصورشان این بود که نظام کیفری، سازوکار مناسبی برای حل و فصل خشونت آنها نیست. نتایج این تحقیقات منتشر نشد و در این دهه شاهد تغییری نبودیم.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه در سالهای اخیر با شیوع مصرف مواد روانگردان شاهد خشونتهای خونبار هستیم که این وضعیت هشداری برای قانونگذاران است و باید فکر عاجلی برای آن شود، اظهار داشت: تمام افراد در معرض چنین اتفاقی قرار دارند و ممکن است فرزندان ما در معرض خشونت و اعتیاد به شیشه قرار بگیرند. راهحل این وضعیت نیز کمکگرفتن از مرم است. سمنها میتوانند در این زمینه اقدامات مثبتی انجام دهند و به زنان برای خویشتنداری و خودکنترلی آموزش دهند؛ شاید فرهنگسازی بهترین راه برای مبارزه با خشونت باشد.
مصادیق حسن معاشرت همسر در نگاه زنان ایرانی
به گزارش مهرخانه، در بخش دیگری از نشست زهرا داور به موضوعات قانونی اشاره کرد و گفت: همیشه میگویند قانون ما خلأ دارد که در برخی موارد درست است، اما در مورد خشونت، اولین قدم در نهاد خانواده حقالتکلیف قانونی منع و نفی خشونت است که میگوید زن و شوهر مکلف به حسن معاشرت هستند. توهین، تحقیر، بیاعتمادی و ضرب و شتم مصادیق سوءمعاشرت هستند؛ درحالیکه قانونگذار تکلیف به حسن معاشرت داده است. در پروژهای که برای شورای فرهنگی اجتماعی زنان انجام دادیم، میخواستیم ببینیم معیارهای حسن معاشرت در جامعه چه هستند. جامعه آماری ما 700 نفر بودند. مصادیقی چون "شوهرم دست بزن نداشته باشد"، "خرجی بدهد" و از سوی زنان کمسنتر "به من اعتماد داشته باشد" مطرح میشد. یعنی از مصادیق سوءمعاشرت به حسن معاشرت میرسیدند.
قانون داریم، اما آنچه عمل میشود خلاف مبنا و قاعده است
نایبرییس انجمن ایرانی مطالعات زنان تصریح کرد: در بحث مقابله با خشونت مادهای در قانون مدنی وجود دارد که بین قضات و وکلا مهجور است. ماده 1315 قانون مدنی میگوید اگر زنی در زندگی و خانه مشترک خوف ضرر جانی، مالی یا شرافتی داشته باشد، میتواند خانه را ترک کند و این موضوع عدم تمکین به حساب نمیآید و نفقه به این زن تعلق میگیرد. اگر کار به جدایی برسد، ماده 1330 در عسر و حرج داریم که یکی از موارد آن ترک انفاق است. یکی دیگر صراحتاً مطرح میکند ضرب و شتم و خشونت جسمی در این بخش قرار میگیرند. علاوه بر این، ماده 16 قانون جدید حمایت خانواده تأسیس مراکز مشاوره را برای حل و فصل اختلافات خانوادگی پیشبینی کرده است. نمیتوانیم بگوییم در این موارد قانون نداریم، اما آنچه عمل میشود، خلاف مبنا و قاعده است.
او افزود: نیاز به شناخت و آموزش زنان وجود دارد. اگر زنان مصادیق و نحوه مقابله با خشونت را بدانند، تأثیر این موضوع انکارناپذیر است. در ماده 1178 حکم قانونگذار این است که والدین باید به تربیت فرزندان بپردازند. اگر تربیت مردان درست باشد، آیا خشونت علیه زنان وجود خواهد داشت؟! در بند ششم اصل دو قانون اساسی کرامت انسانی مطرح شده است که خشونت عملی خلاف کرامت انسانی است؛ درصورتیکه مبنای جامعه انسانی کرامت است. پس مبناها را داریم، اما شناخت نسبت به آنها و عمل به آنها را نداریم.