بر اساس یک تقسیم بندی عمومی، خشونت علیه زنان به چهار دسته خشونت جسمی، روانی، اقتصادی و جنسی تقسیم می شود. با این حال دریافت از ماهیت و شدت هر نوع خشونت، بستگی به فرهنگ حاکم بر هر جامعه دارد.
خشونت خانگی علیه زنان علاوه بر اینکه خود یک معضل خانوادگی است، ریشه بسیاری از اختلافات و چالش های خانوادگی نیز به شمار می رود. از آنجا که این نوع بدرفتاری با زنان غالبا در فضای خصوصی رخ می دهد و بازنمایی عمومی کمی دارد، بسیاری افراد در جامعه و حتی بخش زیادی از آنان از ماهیت و نحوه مواجهه با این نوع بدرفتاری خانوادگی بی اطلاعند. در گفتگو با فاطمه قاسمپور عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده، مهمترین مسائل و چالش ها پیرامون خشونت خانگی علیه زنان مورد بررسی قرار گرفته است.
*تعریف شما از خشونت علیه زنان چیست و آیا آماری در خصوص فراگیری این آسیب اجتماعی در کشور وجود دارد؟
در خصوص خشونت یک تقسیم بندی کلی و عمومی وجود دارد که خشونت را به چهار دسته خشونت جسمی، روانی، اقتصادی و جنسی تقسیم می کنند و البته محیط اعمال خشونت می تواند هم عرصه خصوصی باشد و هم عرصه عمومی که خشونت هایی که در عرصه خصوصی اعمال می شود شامل هر چهار نوع خشونت است و به خشونت خانگی تعبیر می شود. این تقسیم بندی، تعریف جهانی از مسئله خشونت علیه زنان است البته این دسته بندی را می توان به زیر مجموعه های دیگر نیز تقسیم کرد که از حوصله این بحث خارج است. در خصوص بحث خشونت علیه زنان در ایران تحقیق و پژوهشی صورت نگرفته است و عموم پژوهش ها تحقیقات خرد با جوامع آماری محدود است که به دلایلی مثل محدودیت جامعه آماری، عدم امکان تعمیم تحقیقات کیفی و بعضا سوگیری نمی تواند قابل اعتنا باشد. و در این زمینه تنها یک پژوهش ۱۰ سال پیش انجام شده که بسیاری کارشناسان معتقدند سوگیری دارد. اگر آمارهای جهانی ۳۰ درصد خشونت را در نشان دهد، پژوهش مورد نظر آمار ۶۰ درصدی را برای خشونت علیه زنان در خانواده ثبت کرده است. لذا خیلی دقیق نمی توان در خصوص فراگیری این آسیب اجتماعی سخن گفت اما به هرجهت بخشی از زنان ما با این آسیب مواجه هستند.
*فارغ از تعاریف جهانی، معیارهای فرهنگی و بومی در تعریف خشونت علیه زنان تا چه اندازه مورد توجه است؟
خشونت امری فرهنگی است و ممکن است تعریف افراد نسبت به خشونت متفاوت باشد. به هر جهت ممکن است در جامعه ای برخی رفتارها خشونت تلقی شود و برخی رفتارها خشونت تلقی نشود اما این نباید مانع شود که ما مصادیق واقعی خشونت را که دریافت عمومی و عقل متعارف جامعه روی آن توافق دارند، نبینیم و حداقل های مورد تایید خشونت را به رسمیت نشناسیم.
اگر می پذیریم که خشونت امری فرهنگی است این نباید باعث شود وقتی به عنوان مثال زنی مورد آزار جسمی قرار می گیرد، حتی اگر خودش تلقی خشونت نداشته باشد از منظر ما نیز مصداق خشونت قرار نگیرد. البته در این مورد باید دقت کرد که ما نباید مفهوم خشونت را توسعه دهیم و مصادیقی را ذیل این واژه قرار دهیم که در باور عمومی جامعه خشونت تلقی نمی شود و واقعا هم خشونت نیست. از سوی دیگر در بسیاری موارد نباید تلقی نشدن یک رفتار به عنوان خشونت از سوی شخصی که مورد خشونت قرار گرفته است، باعث شود که سیاستگذاران و کارشناسان هم آن را نادیده بگیرند. از این جهت دقت نظر و پیدا کردن نقطه عطف اینکه کدام کنش خشونت است و کدام نیست و نحوه برخورد با هر یک از این دسته بندی ها مهم است. در برخی موارد رفتار ما در قبال فردی که مورد خشونت خانگی قرار گرفته است به گونه ای است که نه تنها خشونت را رفع نمی کند بلکه موجب بروز نارضایتی هایی در فرد می شود.
*همانطور که اشاره کردید در مواردی آگاهی بخشی و مداخله در خانواده ها وقتی شکایتی وجود ندارد، ممکن است موجب چالش هایی در خانواده شود. مسئولیت اجتماعی و آگاهی رسانی در این موارد چه جایگاهی دارد؟
در موضوع آگاهی بخشی، ما زنان را مورد هدف قرار می دهیم در صورتی که اگر برعکس عمل کنیم و مردان را جامعه هدف قرار دهیم و شاخص های رفتار معروف و توصیه شده دینی و عرفی را به آنان آموزش دهیم، تاثیرگذاری بیشتری دارد.در باورهای دینی ما نباید در مقابل ظلم منفعل بود اما براساس همین آموزه های دینی، تحکیم خانواده هم بسیار توصیه شده است. بنابراین سبک و سیاق مداخله در موضوع خشونت نباید منجر به تضعیف موقعیت خانواده شود و این دغدغه ای است که ملاحظات جدی دارد. در موضوع آگاهی بخشی، ما زنان را مورد هدف قرار می دهیم در صورتی که اگر برعکس عمل کنیم و مردان را جامعه هدف قرار دهیم و شاخص های رفتار معروف و توصیه شده دینی و عرفی را به آنان آموزش دهیم این سبب می شود که هم تاثیرگذاری در جهت اصلاح خشونت انجام شود و هم بنیان خانواده دچار نقصان نشود.
*در مواجهه با خشونت خانگی علیه زنان برخی آموزش به فرزندان و نسل آینده را در اولویت می دانند. آموزش به زوجین در این زمینه چقدر موثر است؟
به طور قطع روشهای بلندمدت تاثیرگذاری خاص خود را دارد ولی این به آن معنا نیست که ما آموزش های کوتاه مدت را فراموش کنیم. گاهی برخی افراد بعضی مهارت ها را ندارند. به عنوان مثال ممکن است مردی مهارت های کنترل خشم را نداشته باشد یا لازم باشد زنی آموزش ببیند که چه رفتارهایی سبب فوران خشم همسرش می شود. اینها از لحاظ تربیتی و مهارتی می تواند بخشی از خشونت را حل کند. نباید فقط بلندمدت نگاه کنیم چون در این صورت یک یا چند نسل را از دست می دهیم که ممکن بود با آموزشهایی ساده بخش زیادی از خشونت ها در آنها اصلاح شود.
*جایگاه قانون در مبارزه با خشونت علیه زنان کجاست؟ آیا نیاز به قانون جدید در برخورد با خشونت خانگی داریم یا قانون فعلی باید درست اجرا شود؟
قانون در جایگاه خود بازدارنده است و تاثیرگذاری خاص خود را دارد اما اینکه تصور کنیم به صرف وجود قانون، خشونت از زنان و خانواده ها رخت بر می بندد، این تصوری نادرست استاز آنجا که خانواده یک حوزه خصوصی است، هر چقدر هم قوانین کارآمد و متعدد در موضوع خشونت داشته باشیم باز هم نظارت بر آن به سختی ممکن است. قانون در جایگاه خود بازدارنده است و تاثیرگذاری خاص خود را دارد اما اینکه تصور کنیم به صرف وجود قانون، خشونت از زنان و خانواده ها رخت بر می بندد، این تصوری نادرست است. نمی توانیم از وجه بازدارندگی قانون چشم پوشی کنیم. اما باید بسترهای اجتماعی که تولیدکننده خشونت است را بشناسیم. در جامعه ای که مسائل اقتصادی جدی و فراگیر است، موضوع خانواده تحت الشعاع اقتصاد قرار می گیرد. در شهری مثل تهران با وضعیت ترافیکی و استرسها و اضطراب های خاص خودش، افراد را در موقعیت هایی قرار می دهد که ممکن است به سمت رفتارهای خشونت آمیز سوق پیدا کنند. نمی شود از این موارد غافل بود اما نباید نسبت به قانون بی تفاوت باشیم. در زمینه قانون هم به طور قطع ضعف و نقصهایی وجود دارد، ولی همه مسئله خشونت با بسندگی قانون حل نمی شود
*در برخی محافل فعالان حوزه زنان، در تشویق اشتغال زنان گفته می شود که استقلال مالی زنان موجب وابستگی خانواده به درآمد زن و کاهش خشونت به وی از سوی مرد می شود. این استدلال تا چه اندازه درست است؟
این ادعا شاید حرف دقیقی نباشد. شاید استقلال اقتصادی زنان موجب شود که زنان تحت خشونت اقتصادی قرار نگیرند ولی عواملی که نوعا به خشونت منجر می شود لزوما نسبت مستقیم با سطح تحصیلات زوجین و پایگاه اجتماعی آنان ندارد. به طوری که ممکن است خانواده ای سطح تحصیلات و یا موقعیت اجتماعی خوبی داشته باشند ولی زوجین مهارتهای لازم را نداشته باشند و یا برخی خصوصیات تربیتی مثل سلطه گری و یا عصبانیت در مرد یا سلطه پذیری بسیار بالا در زن باعث بروز خشونت علیه زن شود.
*معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری سامانه ای تحت عنوان سامانه ۱۰۱ به منظور آگاهی رسانی به زنان راه اندازی کرده است. این سامانه چقدر می تواند در کاهش خشونت خانگی موثر باشد؟
البته این سامانه فقط برای مسئله خشونت طراحی نشده است ولی به طور کلی وقتی مسئله ای زیاد مورد بحث و ارزیابی قرار می گیرد، ممکن است «برساخت اجتماعی» پیرامون آن موضوع ایجاد شود. مثلا در موضوع آگاهی رسانی در زمینه خشونت، وقتی تک بعدی و نامتوازن برخورد می شود و فقط زنان هدف آگاهی رسانی قرار می گیرند و مردان هیچ آموزشی نمی بینند، و زیاد در خصوص خشونت صحبت شود و به عنوان مسئله درجه یک زنان پیگیری شود ممکن است برداشت زن از قرار گرفتن تحت شرایط خشونت تقویت شود و نظام خانوادگی وی دچار تزلزل شود. در مورد سامانه آگاهی رسانی پیامکی ۱۰۱ هم باید این ملاحظات دیده شود و در این صورت است که می تواند در زمینه اطلاع رسانی به زنان موثر واقع شود.