«یکی از موضوعاتی که طیف های سنتی و غیر سنتی کشور ما بر روی آن وفاق دارند مواجهه با مسائل زنان است؛ همه می خواهند برای زن ها تصمیم بگیرند بدون آنکه نظر خود آنان پرسیده شود.» 


این بخشی از حرف های فهیمه فرهمند پور در خصوص تحقق نیافتن عدالت جنسیتی در کشور و مشارکت پایین زنان در جامعه ایرانی ست. مشارکت ۲درصدی در بخش اجرایی، استفاده ۲۷درصدی از ظرفیت علمی، رتبه ۹۲ نابرابری جنسیتی در بین ۱۴۶ کشور، رتبه ۱۴ از ۱۶ مشارکت خاورمیانه و رتبه ۱۴۱ از ۱۷۰ مشارکت دنیا، تنها بخشی از آمار و ارقام مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان ایرانی و نیز وضعیت آنان در برابر عدالت جنسیتی را روایت می کند. مسائلی که فرهمندپور مشاور وزیر و مدیرکل دفتر امور بانوان و خانواده وزارت کشور نیز در گفت و گو با «ابتکار» آن را تایید می کند ومی گوید برای ارائه راهکار در این زمینه ها هیچ تولید محتوای قابل قبولی نداشته ایم و همه حرفها کلی و مبهم است.

افزایش مشارکت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زنان از وظایف حوزه بانوان وزارت کشور است و این حوزه موظف است ضمن ارتقاء این مشارکت ها، آنها را تعمیق نیز بکند. این در حالی است که بر اساس آخرین آمارها، زنان ایرانی وضعیت خوبی در مشارکت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ندارند، این ضعف از کجا ناشی می شود؟

ما سه سطح مشارکت سیاسی و اجتماعی داریم. در سطح عمومی که شامل شرکت در انتخابات و شرکت در راهپیمایی ها و ... است، مشارکت زنان اگر بیش از مردان نباشد، کمتر نیست پس ما در این سطح مشکلی نداریم. سطح دوم، مشارکت، سازمان یافته و تشکیلاتی می شود مثلاً؛ ورود به احزاب یا ورود به سازمانهای مدنی.در این سطح، این طور نیست که فقط مشارکت زنان پایین باشد.این نوع فعالیت در کشور ما به نحو عمومی خیلی رواج پیدا نکرده است. البته در مورد احزاب واقعاً تعداد احزاب و تشکل های سیاسی زنان کم است. ما تنها۱۷ تشکل سیاسی ویژه زنان داریم در سایر تشکل های سیاسی هم حضور زنان کمتر از مردان است به ویژه این تعداد در رده های اثر گذار احزاب مثل دبیرکلی و عضویت در شورای مرکزی بسیار کم است. در میان بیش از ۴۰۰ حزب موجود، دبیرکل خانم برای احزاب غیر اختصاصی به زنان نداریم. یکی از دلایل عمده آن، همان دیدگاه های بازدارنده مردان در مقابل حضور موثر زنان است. در کنار این دلیل عمده، مساله دیگر این است که هزینه فعالیت سیاسی برای زنان در کشور ما بسیار بالاست. هزینه ای حتی بالاتراز هزینه فعالیت سیاسی برای مردان. مثلاً؛ در انتخابات مجلس اخیر که تعداد کاندیداهای رد صلاحیت شده بالا بود، باید بدانیم رد صلاحیت یک خانم در یک شهرستان، حتی هزینه اعتبار اجتماعی و خانوادگی هم دارد. یک زن در این شرایط گاهی هم اعتبار اجتماعی اش را از دست می دهد وهم در خانواده به مشکل برمی خورد. وقتی این اتفاق می افتد ممکن است در انتخابات بعدی خیلی از آن خانم ها دیگر تن به چنین ریسکی ندهند. یا مثلاً در برخوردهای جناحی، هزینه این تعارض های بین جناحی برای زن ها خیلی بیشتر از مردان است. این فضای فرهنگی، این فضای پرهزینه سیاسی برای زنان باعث می شود زنان از آن فاصله بگیرند و بیشتر در حوزه های اجتماعی فعالیت کنند. برای همین هم می بینید زنان در سازمانهای مدنی بیشتر فعالیت دارند تا احزاب چون هزینه کمتری دارد. البته دلایل دیگری هم هست که پرداختن به همه آنها بحث های مفصل تری می طلبد.

ضمن اینکه شاخص حضور زنان در عرصه های مدیریت سیاسی هم در این زمینه موثر است. متاسفانه به دلیل اینکه خانمها در عرصه مدیریت های سیاسی، در شرایط مشابه با مردان، از فرصتهای کمتری برخوردار می شوند، طبعاً رغبت کمتری برای ورود پیدا می کنند. کاملاً روشن است که مردان با تساهل بیشتری به کارهای مدیریتی گماشته می شوند در حالی که از یک خانم آنقدر رزومه می خواهند و آنقدر وسواس به خرج می دهند و پیش بینی های مختلف می کنند آخرش هم هیچ نتیجه ای ندارد.

اگر نگوییم بسیاری از زنان، صلاحیت بیشتری برای خیلی از پُست ها دارند،حداقل می شود ادعا کرد؛ زنان بسیاری با صلاحیت مشابه وجود دارند که به آن پُست ها دسترسی پیدا نمی کنند. این باعث می شود خیلی از زنان احساس کنند که در ازای تلاش بیشتر، دستاورد کمتری خواهند داشت و عملاً رغبتشان را در این زمینه از دست می دهند. اما در بخش فعالیت های اجتماعی زمینه تا حدودی فراهم تر است. به علاوه، زنان در مدیریت های محلی هم رغبت بیشتری نشان می دهند. مثلاً رغبت خانم ها برای ورود به شورای شهرها بیشتر از ورود به مجلس شوراست دلیل هم این است که سنگ اندازی تا حدودی کمتراست. فرد با محیط بومی مواجه است، مردم با آرامش بیشتری ورود می کنند و خانم ها توفیق بیشتری دارند. مثلا در انتخاب دهیاران زن، در دوره چهارم به نسبت دوره سوم، روند رشد هفتاد درصدی وجود دارد.

برای حل مشکلات حضور و مشارکت زنان چه باید کرد و در این زمینه دفتر بانوان وزارتخانه چه کرده است؟

در نشستی که زنان فعال سیاسی با وزیر محترم کشور داشتند،این موضوع مطرح شد که اگر قرار است دنبال افزایش حضور زنان در عرصه های سیاسی - به معنی دقیق آن- باشیم، باید کاری کنیم تابه لحاظ فرهنگی و اجتماعی، هزینه های حضوری سیاسی برای زنان کم شودتا باعث اشتیاق آنها شود یا امتیازات را به حدی افزایش دهیم تا زنان احساس کنند حضورشان ریسک کمتری دارد یا این ریسک ارزش اقدام را دارد.

به علاوه دفتر بانوان وزارت کشور و دفاتر تابعه آن در استانها تلاش کرده اند که به سازمانهای مردم نهاد فعال در موضوع زنان یا زنان فعال در سازمان های مردم نهاد و همینطور کانونهای فرهنگی اجتماعی زنان در استانها توجه بیشتری داشته باشند و آنان را مورد حمایت بیشتری قرار دهند. رشد کمّی این سازمان ها و کانون ها، فعالیت های برون سپاری شده به آنها و تعمیق تعاملات موجود در این زمینه ها کاملاً روشن است.

چندی پیش در همایش زنان نخبه سیاسی گفتید که زنان بیشترعلاقمندند در عرصه های محلی مشارکت کنند تا عرصه ملی، امروز هم این موضوع را گفتید. اما به اعتقاد بسیاری، این علاقه مندی در موفقیت زنان در این عرصه ها نیز چندان راهگشا نبوده است، آنها می گویند زنان درعرصه های محلی مثل شوراهای روستایی و شهری هم چندان عملکرد مناسبی ندارند.

من با اصل این نوع داوری مشکل دارم. موارد دیگری هم در این زمینه گفته می شود. مثلاً؛ می گویند زنان در مجالس گذشته مثلاً مجلس نهم هیچ کاری نکردند.خب لطفاً بگویید مردان در مجلس نهم یا ساختارهای مشابه، چه کاری کرده اند؟ غیر از چهار یا پنج نماینده شاخص که بالاخره در همه مجالس خیلی مطرح هستند، خیلی صحبت می کنند و خیلی در رسانه ها دیده و شنیده می شوند، بقیه چه کار کرده اند؟ چرا پای ارزیابی عملکرد زنها که وسط می آید، هرکداممان یک ذره بین دستمان می گیریم؟ مگر در کشورهای دیگر زنان نماینده پارلمان، کاری غیر از مردان نماینده پارلمان می کنند؟ همین که زنان حضور داشته باشند و این دیواره یکسره مردانه و این طیف یک سره مردانه تغییر کند، کار مهمی است.حدود ۳۰۰ نماینده مجلس داریم. اگر از شما بخواهم سی نفر فعال از این میان انتخاب کنید، قطعاً روی اسم چهارده یا پانزده نفر می مانید که اتفاقاً تعدادی هم از زنان هستند. معتقدم بخش قابل توجهی از زنان نماینده، اتفاقاً جزو بخش دیده شده مجلس هستند. خیلی از آقایان حضورشان ویترینی ست اما سه تا چهار دوره سابقه مجلس دارند. در مورد شورای شهرها هم همینطور است. مثلاً در میان اعضای شورای یک شهر تنها ۲ تا ۳ خانم حضور دارند اما انتظار داریم این ۲ یا ۳ نفرغیر از آن جمع چند برابری آقا عمل کنند. این دیدگاه باید تغییر کنند.

ما بحثی در روانشناسی داریم که می گوید؛ رضایت، نتیجه تقسیم داشته ها به مطالبات است یعنی وقتی شما انتظار بالایی دارید هرچقدر هم دستاوردهایتان بالا باشد، چون باید به انتظارات شما تقسیم شود شما راضی نمی شوید چون نتیجه تقسیم کم است. ولی اگر انتظارات شما معقول باشد، حتی دستاورد محدود هم تا حدودی رضایت ایجاد می کند. در مورد عملکرد زنان هم ما چنین مصیبتی داریم؛ سه عضو خانم در شورای شهر داریم در مقابل چند برابر نماینده آقا، می گوییم خانمها چه کار کرده اند؟ خانمها همان کاری را کرده اند که مردان کرده اند. ۱۶ زن نماینده مجلس چه کاری کردند؟ همان کاری که حدود ۲۷۰ نماینده مرد مجلس کرده اند. در تاریخ انقلاب یک خانم وزیر بوده است می گویند خانم وزیر چه کاری کرده؟ همان کاری که از اول انقلاب تا الان همه وزرای مرد کرده اند. این مطالبه بیش از اندازه، دستاورد حضور زنان را کوچک و دچار چالش می کند.

در انتخابات دیده می شودکه می گویند زن هایی که قبلاً رای گرفته اند چه کرده اند که دوباره به آنها رای بدهیم؟ گویا مردان کار هم نکنند، حق دارند رای بیاورند اما زنها برای اینکه رای بیاورند حتماً باید کار چشمگیری کرده باشند. این دیدگاه نه تنها در عوام وجود دارد بلکه رسانه های ما هم به این دیدگاه دامن می زنند.گاهی خود خانم ها طرح کنندگان این دیدگاه نادرست هستند. این دیدگاه غلط، مسیر را برای فعالیت زنان سنگلاخ می کند. معتقدم ما باید به سمت نگاه غیرجنسیتی برویم تا راه را برای زنها باز و مسیر را هموار کنیم. به سمت شایسته سالاری بدون اعمال دیدگاه های جنسیتی برویم. البته کار سختی ست. انتخابات اخیر آمریکا نشان داد که حتی در آنجا هم که مدعی توسعه یافتگی هستند مردم و کاندیداها و فعالان سیاسی در فرایند اعتماد و انتخاب، جنسیتی نگاه می کنند. باید در این زمینه تلاش کنیم. اتفاقاً اگر جنسیتی نگاه نکنیم به نفع زنهاست یعنی همان آقایانی که زنان را متهم می کنند که شما زن گرایید و فمنیست هستید، حساسیت های ویژه مردانه شان مانع ورود زنهاست یعنی اگر ما به سمت احزاب، گروه های سیاسی و اجتماعی برویم و بخواهیم به این عرصه ها جنسیتی نگاه نشود، خیلی اتفاق بهتری می افتد. مثلاً گاهی گفته می شود که مگر در کشورهای توسعه یافته در ساختارهای دولتی، حوزه زنان وجود دارد؟ می گوییم خیر، وجود ندارد چون در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، موانع فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی قابل توجهی بر سر راه زنها نیست. مردم آنقدر روی شاخص های جنسیتی حساس نیستند. وقتی این همه مانع بخصوص فرهنگی سر راه زنها باشد ناچاریم کسی را مسئول کنیم این سنگلاخ ها را از سر راه آنها بردارد. اگر به جای شاخص جنسیت، شاخص صلاحیت تعیین کننده باشد، این مسائل را نداریم.

مساله دیگر، ایجاد فضای فرهنگی است که مانع تصمیم گیری واقعاً آزاد زن هاست. اگرهمه زنها درشرایط مساعد برای انتخاب آگاهانه و آزادانه قراربگیرند واجازه بدهیم خودشان تصمیم بگیرند،حتماً خیلی بحث ها و مشکلات بهتر مدیریت می شود. مثال می زنم؛ ما به جای اینکه بگوییم زنان، شغل داشته باشند یا نه، اجازه بدهیم خانم ها خودشان انتخاب کنند. متاسفانه ما به جای مردم تصمیم می گیریم. یعنی یک عده تصمیم می گیرند که زنان کار کنند، یک عده هم تصمیم می گیرند که زنان بروند در خانه و هر دو گروه، از طرق مختلف به ویژه اهرم های فرهنگی سعی می کنند این دیدگاه خود را به جامعه به ویژه به زنان تحمیل کنند. زنها خودشان برای انتخاب، درک و شعور کافی دارند، چرا باید فضای فرهنگی ایجاد شود که زن خانه دار به معنی زن بی سواد و بی فرهنگ تلقی شود و زنان برای مقابله با این نگرش غلط در عمل وادار به ورود به عرصه اشتغال شوند یا از آن طرف، کار و اشتغال را یک کار ضد دینی تلقی کنیم که زن متدین باور کند که اگر برود سرِ کار گویا دارد در حق خانواده اش جنایت می کند.

متاسفانه ما می خواهیم دیدگاه خودمان را بر شرایط تحمیل کنیم. جالب است بعضی از زنان شاغل از خانه نشینی خانمها طرفداری می کنند خب اگر خانه نشینی زنها خوب است، پس خود شما در اجتماع چه می کنید؟ ما باید برای ارتقاء فهم و شعور و مادرانگی زنانمان تلاش کنیم و به آنان اعتماد داشته باشیم من باید خودم بفهمم و تصمیم بگیرم که اگر شغل من به خودم یا خانواده ام لطمه می زند، همین الان کارم را رها کنم به زندگی ام برسم و اگر احساس می کنم آمادگی و شرایط حضور اجتماعی را دارم، خودم پای این انتخابم بایستم. منطق من حکم می کند همینطور که یک مادر خوب و همسر کامل هستم، می توانم یک زن فعال اجتماعی هم باشم. بگذارید من خودم تصمیم بگیرم. بله البته باید شرایط برای هر دو انتخاب فراهم باشد و هیچکدام به ویژه به لحاظ فرهنگی بر من تحمیل نشود.

شما در صحبت هایی که شهریور ماه امسال داشتید اعلام کردید؛ حوزه‌های علمیه، دانشگاه‌ها و دستگاه‌های اجرایی به رغم صحبت درباره عدالت به عنوان یک ارزش دینی و انسانی هنوز شاخص‌های عدالت جنسیتی را مشخص نکرده‌اند. این شاخص ها و ملاک هایی که شما از نبود آن گفتید، دقیقاً شامل چه مواردی می شود؟

در این بحث ما یک چالش جهانی داریم و یک نیاز ملی و بومی. کشوهای دیگر از واژه برابری جنسیتی استفاده و برای تحقق آن برنامه ریزی می کنند، از دنیا مطالبه دارند و از کشورهای دیگر همکاری می خواهند. برابری جنسیتی شاخص ویژه لازم ندارد.

می گوید؛ این تعداد مرد از این امکانات برخوردارند پس باید همین مقدار زن هم از این امکانات برخوردار باشند یا این درصد از مردان به این فرصت ها دسترسی دارند پس باید همین درصد از زن ها هم دسترسی به این فرصت ها داشته باشند. موضوع برای آنها کاملا روشن و شفاف و برنامه ریزی برای تحقق آن هم به همین نسبت آسان است. ما در دیدگاه ملی، بومی و دینی خود می گوییم؛ برابری را قبول نداریم و به دنبال تحقق عدالتیم. ما معتقدیم عدالت یک جاهایی برابری است و یک جاهایی تفاوت. اما کجا برابری و کجا تفاوت؟ چه کسی متولی این است که تعیین کند کجا برابری و کجا تفاوت؟ برخی از طرفداران دیدگاه سنتی به ما اعتراض می کنند که شما وقتی می گویید عدالت، همان برابری را دنبال می کنید. یکی از نشانه هایی هم که برای نقد دیدگاه ما در خصوص عدالت جنسیتی مطرح می کنند این است که شما با سهم خواهی برای زنان در مدیریت و به بهانه عدالت، دنبال برابری هستید. اشکال اینجاست که دقیقاً مشخص نکرده ایم که عدالت با چه شاخص هایی قابل سنجش و ارزیابیست؟ چه کسی باید این شاخص ها را تعیین کند؟ مثلاً می گویند ملاک باید این باشد که نقش های خانوادگی زنان آسیب نبیند. اما نمی گویند چه کسی این نقش ها را تعیین می کند؟ شرع یا عرف؟ یا مشخص نمی کنند نقش هایی که الان مطرح است تحت تاثیر کدام نظام هنجاریست؟

به نظر شما این شاخص ها را چه کسی یا چه نهادی باید تعیین کند؟

معتقدم از آنجایی که پیشتازان این گفتمان، نظریه پردازان دینی هستند، حوزه های علمیه و گروه های مرجع مرتبط با آن یا متاثر از آن، باید به جای نقد و یا مقاومت در مقابل مطالبات زنان، شاخص تعیین کنند. البته دغدغه های این گفتمان دینی هم کاملاً قابل درک و نگرانی های آنها برای تلاش در راستای حفظ نظام هنجاری و ارزشی مبتنی بر ارزش های دینی و بومی، مهم و ارزنده است ولی حقیقت این است که این دغدغه ها تا زمانی که در راستای حل واقعی مسائل جامعه دینی جهت دهی نشود، کارآمدی نظام فکری و اجتماعی دین را به نمایش نخواهد گذاشت.

بیش از دو دهه است که ایران عدالت جنسیتی را در محاکم بین المللی و در داخل کشور پذیرفته، چرا هنوز در اجرای آن تعلل وجود دارد؟

به دلیل اینکه هم در مجامع بین المللی و هم در داخل کشور فقط حرفش زده می شود. در کشور ما هنوز بر سر یک سری از مسائل مبنایی اختلاف دیدگاه داریم. هنوز بر سر پذیرش الگوهای حقوق و تکالیف زنان با هم به توافق نرسیده ایم. منظورم از کلمه با هم، جمع تشکیل دهنده بدنه فکری است. مثلاً بین دیدگاه شهید مطهری با استاد خودش علامه طباطبائی در مسائل زنان اختلاف نظر وجود دارد. گاهی وقت ها می بینیم دیدگاه های امام و مقام معظم رهبری در موضوع زنان در عمل توسط برخی افراد به درستی دنبال نمی شود. مثلاً؛ در مورد حضور زنان در میادین بین المللی ورزشی، دیدگاه های رهبری واقعاً روشن است ولی کسانی هستند که نظریات متفاوتی ابراز و اظهار می کنند و به این حضور انتقاد می کنند. ما بالاخره باید معلوم کنیم که کدام نظریه نقطه عزیمت ماست. باید در نظریات مبنایی با هم به تفاهم و توافق برسیم و طبعاً سایر موارد را بر این اساس پیش ببریم.

بجز لزوم حل اختلافات دیدگاهی برای اجرای کامل عدالت باز هم به مولفه های دیگری نیازمندیم؟

بله حتماً. البته توجه داشته باشید که با وجود پیشرفت های بسیار چشمگیر و غیر قابل انکار در استیفای حقوق زنان در کشور طی

دهه های اخیر، در برخی موارد و در برخی مناطق آنقدر بین شاخص های وضعیت زنان و مردان فاصله داریم که هرچه در این موارد پیش برویم باز تا تحقق عدالت نسبی راه زیادی وجود دارد. اتفاقاً یکی از موارد تحقق یافته برای زنان، همین امکان طرح مطالبات آنهاست. رشد فکری، اعتماد به نفس و به رسمیت شناخته شدن اصل مطالبه گری برای زنان، دستاورد بسیار ارزشمند جمهوری اسلامی برای زنان ایرانی است.

اما به هر حال، بر مبنای تعیین شاخص ها باید چشم انداز مورد نظر در نظام برنامه ریزی مشخص شود تا بشود گامها را بر مبنای این چشم انداز، برنامه ریزی کرد. مشخص و دقیق، معلوم شود ما می خواهیم تا پنج سال، ده سال یا پانزده سال آینده به چه شکلی، بر اساس چه شاخصی و به چه هدف و مقصدی نزدیک شویم. ولی حقیقت این است که ما در این زمینه هیچ تولید محتوای قابل قبولی نداشته ایم و همه حرفها کلی و مبهم است و جای بحث های جدی دارد. مثلاً از یک طرف گفته می شود؛ به جهت اینکه زنان در نظام خانواده، تکلیف اقتصادی ندارند، اولویت در حمایت های اقتصادی و تولید فرصتهای شغلی با مردان است. این امر از جهت توجه به بحث نان آوری، قابل قبول است ولی موضوع، ابعاد دیگری هم دارد. یک زن تحصیلکرده حق دارد پس از طی زحمات دوره تحصیل، احساس رضایت درونی و اقناع روانی ناشی از دستیابی به نتیجه این زحمات را داشته باشد. این صرفاً نتیجه اقتصادی نیست بلکه حقی اجتماعی، معنوی و روانی است. حق برخورداری از احساس امنیت شهروندی است، ما نباید فقط از دید اقتصادی به موضوع نگاه کنیم.

نکته مهم دیگری هم در این زمینه هست؛ من در طول سه سال خدمت در وزارت کشور بیش از چهل سفر استانی داشته ام. در تمام این سفرها دیده ام که یکی از دغدغه های زنان، مسائل معیشتی خانواده هایی ست که مردانشان نمی توانند یا نمی خواهند معیشت خانواده را تامین کنند یعنی ما به موازات اینکه می گوییم مردان نان آور خانواده اند و زنان وظیفه اقتصادی ندارند، نتوانسته ایم از زنانی که مردانشان به وظایف اقتصادی شان عمل نمی کنند، حمایت کنیم. ما هم در سطح عمومی مشکل مسئولیت پذیر نبودن برخی مردان را داریم و در قشر تحصیل کرده و لذا از یک طرف به بهانه نان آوری مردان، زنان را در اولویت دسترسی به فرصت های شغلی و اقتصادی قرار نداده ایم و هم از طرف دیگر، فکر اساسی و اقدام تعیین

کننده ای برای حمایت از خانواده هایی که معاش آنها توسط مردان تامین نمی شود نکرده ایم.

همانطور که می بینید طرح یک شعار کلی که تامین معاش کار مرد است پس در فرصتهای شغلی هم باید اولویت برای مردان باشد، ساده است اما باید به ابعاد مختلف بحث هم توجه کرد. من فقط به دو موردش اشاره کردم؛ یکی حقوق انسانی و اجتماعی زنان و یکی هم تنگناهای اقتصادی متوجه زنان و خانواده ها. موضوع ابعاد دیگری هم دارد. با این کلی گویی ها، عدالت تحقق پیدا نمی کند.

عدالت از زیرشاخه های اسلام است. با این وجود چرا طیف سنتی اجتماعی و سیاسی ما در مقابل عدالت جنسیتی حالت تدافعی دارند؟

متاسفانه یکی از چیزهایی که طیف سنتی و غیر سنتی ما تقریباً بر آن وفاق دارند، ورود به مسائل زنان و مواجهه با آن است. به قول یکی از دوستان، مردان ما سنتی می اندیشند و مدرن حرف می زنند و درعمل هم، فکر سنتی آنها غلبه می کند نه حرف زدن مدرنشان. بسیاری از آنهایی هم که ظاهرا نواندیشانه می گویند و ادعا می کنند؛ نو گفتنشان، برایشان یک تاکتیک است نه یک استراتژی. همان آدمهایی که ظاهراً سنتی نمی اندیشند، در عمل – نه در حرف- برای مطالبه حقوق زن ها چه فرصتهای واقعی ایجاد کرده اند؟ در این زمینه چندان اتفاق ویژه ای نمی افتد. جاهایی هم که اتفاقی می افتد بیش از اینکه ناشی از یک نگاه عمیق مبنایی باشد در واقع یک جور راهبرد مقطعی است که اهداف دیگری پیش برود.