«زیادی پورامیر، ٤٥ساله به همراه دو فرزند پسرش زندگی میکند و از توان مالی ضعیفی برخوردار است. همسرش چهار سال قبل در ٨٥سالگی بر اثر سکته قلبی فوت کرده است».
«گلشن زمان، ٤٠ساله، هفت فرزند دارد و همسرش مشکل بینایی دارد و توانایی کارکردن ندارد و مسئولیت فرزندان برعهده او است».
«کبری بیدارخو، ٢٩ساله، همسرش سه سال قبل به علت مشکلات عصبی ناشی از فقر خودکشی کرده و کبری با سه فرزندش زندگی میکند و تنها درآمد آنها از طریق کمیته امداد و یارانه است».
«افسانه قبادیان، ٢٨ساله همسرش چهار سال قبل در درگیریهای قومی به قتل رسیده. او به همراه دو فرزند دخترش در کنار پدر و مادر همسرش زندگی میکند».
«زینب دوره، ٢٨ساله، چهار سال قبل همسرش را در یک تصادف از دست داد. زینب به همراه دخترش شهلا در کنار خانواده همسرش زندگی میکند».
اینها بخشی از روایتهای کوتاهی است که در یک گزارش تصویری به اشتراک گذاشته شده؛ اما میتوان با آن داستانها نوشت و تحلیلها داشت؛ روایت زندگی زنان سرپرست خانواری که خیلی قبل از بیسرپرستشدن زندگی روی از آنها برگردانده و گرفتار عرف و محدودیت و فقر شدهاند؛ دخترانی که در کودکی ازدواج زودهنگام دارند و در موارد زیادی همسر چندم مردانی چند دهسال بزرگتر از خود میشوند. فاطمه عابدی، عکاسی که در روستاهای کهگیلویهوبویراحمد برای گزارش زنان و اقتصاد مقاومتی رفته بود، در میان روستاهای این منطقه با تعداد زیادی از زنان سرپرست خانوار مواجه میشود و در ارتباطی نزدیک و زندگی چندروزه با آنها گوشهای از زندگی تلخشان را به تصویر میکشد. این عکاس میگوید تعداد زیادی از دختران در این روستاها به دلیل فقر، مسائل فرهنگی و نداشتن تحصیلات در سنین پایین ازدواج میکنند. او جدای از روایت زندگی «زیادی پورامیر» که در ٤٥سالگی بیوه شوهر ٨٥ساله خود است، از زندگی دختر دیگری یاد میکند که متولد ١٣٧٢ است؛ اما همسر پنجم مردی ٨٥ساله است. عابدی میگوید تعداد زیادی از همسران زنان در روستاهای منطقه کهگیلویهوبویراحمد که او چند هفته در آن بوده، مستقیم و غیرمستقیم به دلیل فقر از دست رفتهاند. حالا یا در رفتوآمد جادههای صعبالعبور و تصادف جادهای فوت شدهاند یا حتی خودکشی کردهاند. او روایتی از زندگی «کبری بیدارخو» دارد که همسرش خودکشی میکند و میگوید مردان زیادی در این روستاها در اثر فشارهای اقتصادی و فقر خودشان را خلاص کردهاند و همسران و فرزندانشان بدون حامی ماندهاند. به روایت این عکاس روستاهایی که زندگی این زنان گوشهای از آن است، روستاهایی با حداقل ١٠ خانوار هستند؛ اما حداقل سه یا چهار خانوار این روستاها را همین زنان سرپرست خانوار تشکیل میدهند و این آمار نگرانکننده از زنان تنها در زندگی جدای از دردی که به جان میاندازد، باید برای تصمیمگیران این کشور نگرانکننده باشد و باید امیدوار باشیم که به جز کمکهای محدودی که کمیته امداد و یارانه برای این زنان دارند، مسئولان دیگری هم این آمار و این زندگیها را در واقعیت دیده باشند.
در آمار سرشماری مرکز آمار ایران تعداد زنان سرپرست خانوار در دهههای گذشته رو به رشد بوده است و باید گفت برنامههای توسعه و اقتصادی در زندگی این زنان تغییری ایجاد نکرده و تعداد آنها بدون نوسان امیدوارکننده زیاد شده است.
براساساین در سال ١٣٣٥ تعداد زنان سرپرست خانوار در کل کشور اندکی بیش از ٣١٢ هزار نفر بود. این آمار در سال ١٣٤٥ به مرز ٣٣٠ هزار نفر و در سال ١٣٥٥ به مرز ٥٠٠ هزار نفر میرسد؛ اما از ١٣٦٥ به بعد در سالهای ١٣٧٥، ١٣٨٥ و ١٣٩٥ با رشدی چندبرابری به ترتیب به ٦٨٥ هزار، یکمیلیون و ٣٧ هزار، یکمیلیونو ٦٠٠ هزار، دومیلیونو ٥٤٠ هزار و سهمیلیونو ٦١ هزار نفر میرسد. به عبارتی در فاصله شش دهه تعداد زنان سرپرست خانوار از ٣٠٠ هزار نفر به سه میلیون نفر رسیده است. عمده افزایش تعداد زنان سرپرست خانوار مربوط به ١٣٦٥ و دوران پس از جنگ و شروع دوران جدید سازندگی در ایران است. دورانی که روستاها با پدیدههایی مانند خشکسالی، بیکاری و مهاجرت به پایان خود نزدیک و نزدیکتر شدند و مردان روستا کمتر و کمتر شدند. آنچه در این سالها بهعنوان زنان سرپرست خانوار تعریف شده، بارها تغییر کرده. باید دید این آمار شامل چه مواردی میشوند و امروز چه مواردی به این تعریف اضافه شدهاند. تعریف زنان سرپرست خانـوار شامل زنان بیوه، زنان مطلقـه (اعم از زنـانی که پس از طلاق بهتنهایی زندگی میکنند یا به خانه پدری بازگشته؛ ولی خود امرار معاش میکنند، همسران مردان معتاد، همسران مردان زندانی، همسران مردان بیکار، همسران مردان مهاجر، همسران مردانی که در نظام وظیفه مشغول خدمت هستند، زنان خودسرپرست (زنان سالمند تنها)، دختران خودسرپرست (دختران بیسرپرستی که هرگز ازدواج نکردهاند)، همسران مردان ازکارافتاده و سالمند و البته موارد دیگری میشود؛ اما آیا در سرشماریها این موارد تفکیک شدهاند تا بتوان به آمار ارائهشده اعتماد کرد؟
زنان سرپرست خانوار بهویژه در روستاها به دلیل مواجهه مستقیم با کار روزانه سخت که لاجرم مجبور به انجام آن هستند، بسیاری از ظرافتهای زنانه و دلخوشیهای روزانه خود را رها میکنند. انواع کارهای داخل خانه و نگهداری دام یا کشاورزی محدودی که دارند، جزئی از زندگی زنان روستایی است که در کنار کار درآمدزای احتمالی زن سرپرست خانوار قرار میگیرد. تعداد زیادی از زنان سرپرست خانوار بهویژه آنهایی که تحت پوشش کمیته امداد هستند، با وامهایی محدود توانستهاند درآمدی محدود را برای گذران زندگی خود و کودکان خود داشته باشند.
کمیته امداد بهعنوان یکی از متولیانی که تا حدی حواسش به زنان سرپرست خانوار است، توانسته جامعهای حدود یکمیلیونی از این زنان را پوشش دهد. به اذعان رئیس کمیته امداد، زنان سرپرست خانوار جمعیت اصلی مددجویان این مجموعه هستند که امداد برنامههایی حمایتی برای زندگی، کار و مسائل دیگر آنها دارد، اما این کمکها آنقدر نیستند که در ظاهر و باطن زندگی این زنان تأثیر چندانی بگذارند و به عبارتی وضعیتی «بخورونمیر» بر روزمره آنها حاکم است. بسیاری از این زنان به دلیل عرف اجتماعی سنگینی که شکستن آن تابو بالایی دارد، حتی اگر در سنین پایین مطلقه، بیوه یا به هر عنوان دیگری بیسرپرست شوند، دیگر ازدواج نمیکنند و به تنهایی یا با خانواده همسر به زندگی ادامه میدهند. بسیاری از این زنان از سنین میانی به بعد با انواع بیماریها روبهرو هستند؛ اما به دلیل نبود حمایت اجتماعی و درمانی، توان درمان خود را ندارند. از سوی دیگر مسئله افسردگی در ظاهر و رفتار آنان موج میزند و علاوه بر خود، به فرزندان دختر و پسر نیز منتقل میشود و اینگونه میتوان گفت که فقر زایشی تلخ دارد.
به گزارش «شرق» در سالهای گذشته بارها مسئولان اجرائی در کشور قوانینی را برای کاهش سختی زندگی زنان سرپرست خانوار و حمایت از این قشر میلیونی رو به افزایش داشتهاند؛ اما مقاومتهای اجتماعی و اجرائی در برابر این موضوعات کم نیست. بهعنوان نمونه در ماده ۲۷ قانون برنامه پنجم توسعه که آییننامه اجرائی آن در کمیسیون اجتماعی دولت تحت بررسی است، بیمههای چندلایه و فراگیر اجتماعی مطرح است که در بخشی از آن، موضوع بیمه زنان خانهدار، زنان سالخوره، بیوه و خودسرپرست مطرح شده است؛ اما این موضوعات تا اجرائیشدن راه درازی دارند و حتما روی زخمهای زندگی زنان سرپرست خانواری که امروز با مشکلاتی جانسوز دستوپنجه نرم میکنند، مرهمی نمیگذارد. تعداد زیادی از زنان سرپرست خانوار دارای فرزند یا همراهی در زندگی نیستند و به تنهایی زندگی میکنند؛ بر اساس آمار سرشماری ٩٥، زنان سرپرست خانواری که به «تنهایی» زندگی میکنند، یکمیلیونو ۳۶۰ هزار نفر از سه میلیون نفر ذکر شده است و میتوان گفت نیمی از این زنان در زندگی تنهای تنها هستند.
اگر آمار حدود یک میلیونی زنان سرپرست خانوار مددجوی کمیته امداد را معیاری بر کل این جمعیت بگذاریم میتوان نتیجهگیری نگرانکنندهای داشت. بر اساس آمار اختصاصی شرق از افراد کمیته ٤٠ درصد کل جامعه آماری کمیته امداد زنان سرپرست خانوار هستنند و از این میان حدود ٨٠ درصد این خانوارها با زن سرپرست خانوار تک نفره یا دو نفره هستند. (٥٨,٨ درصد یک نفره و ٢١.٨ درصد دو نفره) از این میان ٤٨ درصد کاملا بیسواد ، ٥٠ درصد زیر دیپلم و دیپلم و حدود ١.٢ درصد تحصیلات دانشگاهی دارند. در بررسی این آمار مشخص میشود که ٤٨ درصد جامعه این زنان بالای ٦٠ سال، ٢٥ درصد ٤١ تا ٦٠ سال، بیش از ١٦ درصد ٢٥ تا ٤٠ سال و حدود ١٠ درصد زیر ٢٥ سال هستند. اگرچه سهم طلاق در دلایل تنهایی زنان در سالهای اخیر بیشتر شده است اما این رقم در مقابل دلیل فوت همسر هنوز کمتر است و در نسبت ١٤.٩ به ٧٨ درصد قرار دارد.