عالیه شکربیگی"جامعه شناس" 


یکی از مسائلی که به طور خاموش در خانواده ها وجود دارد و بعضا منتج به بحران های دیگری می شود"طلاق عاطفی" است. طلاق عاطفی یعنی زوجین در مکانی به نام خانواده با هم زندگی می کنند ، یعنی در قالب خانواده هستند  اما منهای همه ی ارتباطات عاطفی، جنسی، صمیمی و....

مرگ عشق و عاطفه در خانواده منجر به بی تفاوتی و فقدان سرمایه اجتماعی زوجین نزد یکدیگر می شود، فقدان سرمایه ی اجتماعی باعث کاهش اعتماد، مشارکت، همدلی و انسجام در کانون مودت و رحمت می شود و آنگاه دیوار بلند جدایی عاطفی متولد می شود و همه ی کنش های زوجین تحت الشعاع این بحران جدید می گردد.

مرگ عاطفه و تولد طلاق عاطفی یعنی فقدان گفتگو و آنگاه کنترلگر تمام کنش های اعضای خانواده، یعنی علاوه بر زوجین، فرزندان به عنوان داوران خاموش هم درگیر سرای خاموشی به نام خانه می شوند. طلاق عاطفی ابتدا باعث خشونت کلامی در تعاملات می شود و سپس آرام آرام بسوی خشونت غیر کلامی حرکت می کند.

در پاره ای از موارد، خشونت غیر کلامی باعث زخم هایی بر روح، روان و جان انسان می شود که تا آخر عمر گریبانگیر ش است. مصداق های خشونت غیر کلامی مانند دربهم زدن ها، با صدای بلند صحبت کردن با خویشان و دوستان، تلفن زدن های بی مورد تنها بخاطر اذیت کردن طرف مقابل، حرکات غیر کلامی تند و دهها مورد دیگر...، در این صورت نهاد خانواده تبدیل به شکنجه گاه می شود و هیچیک از اعضا در آرامش نیستند و هر کدام دنبال راهی برای رهایی از زندانی به نام خانواده، در این حالت، هرکس منابعش بیش، زورش هم بیشتر، زایش خشونت سیر صعودی پیدا می کند و امروز با توجه به حضور نهاد خانواده در فضای مجازی، با خانواده جهانی شده روبرو هستیم و حضور چنین خانواده هایی یعنی درگیر بحران های دیگر، زوجین به دلیل طلاق عاطفی، در فضای مجازی پاسخگویی به نیازهای عاطفی خود را جستجو می کنند و مفاهیمی مانند دوست اجتماعی و روابط فرازناشویی پا به عرصه ی وجود می گذارد و خانواده ای که پوسته ای بیش ازش نمانده با آرام ترین تلنگری فرو می ریزد، و آنگاه ساحل آرامی که امواجش با تنفر زوجین از هم روبرو است با طوفانی دیگر به نام طلاق رسمی روبرو می شود و یا در مواردی با خودکشی و بحران های دیگر!

به نظر می رسد ورود مددکاران اجتماعی قبل از رسیدن به این مرحله و در موارد اولیه ی پیدایش نشانه هایی از طلاق عاطفی ، شاید بتواند از بسیاری از موارد فوق جلوگیری کند و البته چنین ورود ها و سیاستگذاریهایی نیازمند حضور متخصصین حوزه خانواده در مراکز تصمیم گیری می باشد، نه افرادی که حتی یک پژوهش در مطالعات خانواده نداشتند، به عنوان عالمان حوزه خانواده وارد کارزار رویارویی با بحران ها بشوند و وضعیت را از آنی که هست، بدترش کنند.