همسرم معتاد است؛ می‌خواهم از او جدا شوم 



مینا زنی حدودا ۲۵ ساله است که دو روز است به گرمخانه تازه افتتاح‌شده زنان در منطقه ۱۲ تهران آمده است. مثل سایر زنان یونیفرمی‌ صورتی رنگ به تن دارد و درباره وضعیت گرمخانه می‌گوید: امکانات و غذای این گرمخانه خوب است و اخلاق کارکنان نیز رضایت‌بخش است.

او به گذشته خود اشاره می‌کند و می‌افزاید: من از زنجان به خانه دو برادر خود آمده بودم تا از شوهرم طلاق بگیرم، اما آنها به من گفتند که همسرانشان از حضور من ناراضی‌اند. تا ساعت ۲ نصف‌شب در خیابان بودم و با برادرم تماس گرفتم، اما او گفت همسرش گفته اگر خواهرت بیاید، من به منزل پدرم می‌روم. من در خیابان بودم که یک راننده اتوبوس به من پیشنهاد داد، داخل اتوبوس او شوم تا سرما آزارم ندهد، اما من قبول نکردم. بعد یک نفر از یک ماشین بیرون آمد و از من خواست سوار ماشینش شوم، اما من گفتم که سوار نمی‌شوم. او گفت نترس این ماشین پلیس است. بعد که اونیفرم راننده را دیدم متوجه شدم، واقعا پلیس است و با آنها به گرمخانه آمدم، در حالی که اصلا نمی‌دانستم، چنین جایی وجود دارد.

مینا ادامه می‌دهد: همسر من معتاد است و برای همین می‌خواهم از او جدا شوم. برادرانم هم از من حمایت نمی‌کنند. بنابراین وجود چنین مکانی برای من خیلی مفید است. یک خوبی دیگر این گرمخانه این است که روزها هم می‌توانیم در آن بمانیم. هر روز باید استحمام کنیم و حوله‌هایمان هر روز تعویض می‌شود. نظافت سرویس‌ها هم خوب و مناسب است.

با وجود سرمای هوا باید ۹ صبح از گرمخانه بیرون می‌زدیم

منیژه یکی دیگر از پناهجویان گرمخانه دوم زنان پایتخت است. او حدودا ۵۵ سال دارد و از دیروز به اینجا آمده است. از امکانات و غذای گرمخانه راضی است و می‌گوید: من تا به‌ حال به دو مددسرا رفته‌ام که یکی اینجا و دیگری مددسرای چیتگر بوده است. از هر دو مددسرا راضی بوده‌ام در این گرمخانه روزها هم می‌توانیم بمانیم، در حالی که امسال این امکان دیگر در مددسرای چیتگر وجود نداشت.

او درباره مددسرای چیتگر می‌گوید: من حدود یک سال و نیم به مددسرای چیتگر می‌رفتم. روزها حول و حوش ساعت ۹ صبح باید از مددسرای چیتگر بیرون می‌زدیم، آن هم درحالی که هوا سرد است. تا ساعت ۳ و ۴ بعدازظهر بیرون بودیم و حدود ساعت ۴ در گرمخانه باز می‌شد و وارد می‌شدیم. ناهار نمی‌دادند، اما اگر می‌گفتیم گرسنه هستیم به ما غذا می‌دادند. پیش از اینکه به مددسرای چیتگر بروم خانه و زندگی داشتم، اما  حدودا دو سال است که دربه‌درم.

خانه و زندگی داشتم اما دو سال است که دربه‌درم

اکرم زنی ۴۵ ساله است و در تخت پشتی منیژه می‌خوابد. او خدمتگزار مددسرای چیتگر بوده و به همین دلیل روزها هم می‌توانسته در این مددسرا بماند. اکرم می‌گوید: به مددسرای دوم زنان نقل مکان کرده تا کارآفرینی کند و به خانم‌ها ساخت بدلیجات را آموزش دهد.

او ادامه می‌دهد: من حقوقی نمی‌گرفتم، اما کارهای مددسرای چیتگر را انجام می‌دادم تا بتوانم روزها هم بمانم. واقعا اخلاق کارکنان آنجا خوب بود. در مددسرای دوم زنان هم اوضاع رضایت‌بخش است.

شب‌ تا صبح  را در پارک سر می‌کردم

صدیقه زنی آرام و تقریبا ۴۵ ساله است که به نظر می‌رسد، معتاد است. او می‌گوید دو روز است که به مددسرای دوم زنان در منطقه ۱۲ آمده است. او می‌گوید، پیش از این در گرمخانه انبار گندم ( این گرمخانه متعلق به بهزیستی است) بوده است که نزدیک همین مددسرای دوم شهرداری است.

صدیقه می‌گوید: تقریبا ۶ ماه در گرمخانه انبار گندم بودم و فقط شب‌ها می‌توانستیم در آن بمانیم. ۸ صبح به بعد بیرون می‌زدیم و حدود ۵ و نیم غروب برمی‌گشتیم.ظهرها در DIC نهار می‌خوردیم. هر منطقه یک DIC برای خانم‌ها و یک DIC برای آقایان دارد. بقیه روز را در پارک می‌نشستیم. تابستان‌ها خوب بود، اما در سرمای هوا از اینکه بیرون بودیم اذیت می‌شدیم. قبل از اینکه به گرمخانه انبار گندم بروم، مستاجر بودم، اما صاحبخانه اعلام کرد خودش می‌خواهد در خانه بنشیند و قفل در حیاط را عوض کرد. بعد از آن یکی دو هفته بیرون بودم. شب‌ تا صبح  رادر پارک سر می‌کردم و در نهایت ون‌های گشت من را به گرمخانه انبار گندم منتقل کردند.

زهرا حدود ۲۰ روز است از شمال به تهران آمده و پیش از اینجا در خوابگاه چیتگر بوده است. او می‌گوید: همه چیز در مددسرای چیتگر خوب است، اما بدی‌اش این است که به‌ جز پنج‌شنبه و جمعه در سایر روزها باید صبح‌ها از آن خارج شویم.

او در پاسخ به این سوال که آیا دوری مددسرای چیتگر اذیت‌تان نمی‌کرد، بیان می‌کند: هر چه بود، بهتر از خیابان بود.

زهرا می‌گوید: روزها به کار نظافت مشغولم و کسانی که برای آنان کار می‌کنم، در شمال ویلا دارند و او هم بعضا با آنها جابه‌جا می‌شود. او می‌گوید قرار است کارفرمایش برایش جایی را درست کند، اما فعلا شب‌ها را در گرمخانه‌ها می‌ماند.

برخورد کارکنان گرمخانه اصلا خوب نبود

او یادآور می‌شود: پارسال حدود دو هفته تهران آمدم و در گرمخانه انبار گندم سکونت داشتم، اما خوب نبود. چون باید در حیاط منتظر می‌ماندیم و یخ می‌زدیم تا زمانش برسد و بتوانیم داخل شویم. فقط یک چای و یک قند می‌دهند و اگر هم دیر برویم غذا نیست. نظافت سرویس‌های بهداشتی و برخورد کارکنان هم اصلا خوب نبود. من به‌طور کلی از انبار گندم راضی نیستم و با اینکه مددسرای چیتگر دورتر بود، ترجیح می‌دادم به آنجا بروم. در انبار گندم هرکسی روی تخت آدم می‌خوابید. یک شب آنقدر خارش بدن گرفتم که فقط ۱۰ هزار تومان پرداختم و خارج شدم. اگر پول ندهی نمی‌توانی شب خارج شوی. انبار گندم خیلی شلوغ است و دزدی هم آنجا خیلی زیاد بود. تازه زمان‌هایی می‌رسید که نوبتمان می‌رسید و باید کار می‌کردیم. صبح‌ها هم باید از گرمخانه خارج می‌شدیم. آنجا آشپز داشت و اگر دلش می‌خواست غذای خوب درست می‌کرد و اگر دلش نمی‌خواست غذایش خوب نبود.

زهرا می‌گوید؛ برای ناهار به DIC می‌رفته است. او ادامه می‌دهد: DIC جایی است که کارتن‌خواب‌ها حدود ساعت ۸ آنجا می‌روند و صبحانه می‌خورند. بعدازظهرها هم حدود ساعت ۲ نهار می‌دهند. آنجا اگر بیمار باشی دارو می‌دهند و اگر لباس نیاز داشته باشی به تو لباس می‌دهند.

از بچگی کار کرده‌ام

سپیده هم دوست زهراست که نزدیک آمده و شروع به صحبت می‌کند، او ۲۷ سال دارد و صحبت‌های خود را اینگونه آغاز می‌کند: قبلا به مددسرای آفتاب نیلوفری می‌رفتم که سمت چیتگر است، غذایش مانده بود. صبح‌ها هم باید خارج می‌شدیم، مگر ما مهندس و دکتر هستیم که کله صبح باید از خواب برخیزیم و صبحانه بخوریم و بیرون بزنیم؟

وی می‌افزاید: خانه فامیل و بزرگترها که می‌روی یک روز عزیز هستی و بعد از مدتی بیرونت می‌اندازند. البته من هرجا که می‌روم در کارها کمک می‌کنم و خرج خود را هم تا حدی می‌دهم. با این حال پارسال من را بیرون انداختند و من به خوابگاه رفتم. من از بچگی کار کرده‌ام. دستفروشی کرده‌ام، پرستاری سالمند رفته‌ام، اما هیچ‌گاه تن‌فروشی نکرده‌ام. خیلی از شب‌ها جا نداشته‌ام و آدم‌های ناباب به من پیشنهاد می‌دادند به خانه‌شان بروم. با اینکه ۱۷ سال سن داشتم تن به کارهای بد نمی‌دادم. در اتوبوس‌ها می‌خوابیدم و مدام از تجریش تا راه‌آهن و از راه‌آهن به تجریش ایستگاه‌ها را با اتوبوس طی می‌کردم تا امنیت داشته باشم. آن زمان من سمت مناطق پایین شهر نمی‌رفتم، مگر درحالی که سوار اتوبوس بودم. به همین دلیل ون‌های گشت را نمی‌دیدم و از وجود این گرمخانه‌ها خبر نداشتم.

سپیده در ادامه بیان می‌کند: در مددسرای چیتگر زیاد به ترک معتادان کمک نمی‌کنند. زهرا سخن او را قطع می‌کند و می‌گوید: من یک بار به یکی از بچه‌های آنجا گفتم بیا باهم برویم و مواد مصرف کنیم، اما یک خانم که آنجا بود نگذاشت او بیاید. همین کار او باعث شد کم‌کم آن دختر مواد را ترک کند.

سپیده هم می‌گوید: اگر خودت بخواهی در مددسرای چیتگر می‌توانی ترک کنی. من موارد اینچنینی دیده‌ام. حتی دیدم بچه‌هایی را که قصد ترک دارند به کمپ محب‌علی می‌فرستند. ولی بعد از چند ماه دوباره می‌گویند روزها باید خارج شوی. به همین دلیل بعضی از افراد بازهم به سمت مواد گرایش پیدا می‌کنند.

او می‌گوید: من خودم شاهد بودم معتادانی را که شب‌ها اذیت می‌کردند و می‌خواستند خارج شوند تا مواد بکشند، کتک می‌زدند. البته به ندرت چنین مواردی را مشاهده کردم.

یکی دیگر از پناهجویان گرمخانه جلو می‌آید و می‌گوید: هردو چشم من آب مروارید آورده است. شب‌ها چشمم هیچ جا را نمی‌بیند. در انبار گندم در انجام کارهای آشپزی کمک می‌کردم. چند روز پیش وقت عمل داشتم، اما ازآنجاکه پولی نداشتم نتوانستم عمل کنم.

اوضاع و احوال کارتن‌خواب‌ها در گرمخانه‌های مردانه

مجید یکی از کارتن‌خواب‌ها از وضعیت اقامتش در یکی از گرمخانه‌ها اینطور می‌گوید: «ساعت پنج و نیم صبح ما را بیدار می‌کنند و حدود ۶ صبح که هوا سرد و تاریک است، باید بیرون بزنیم. پشت در از سرما یخ می‌کنیم.»

تهران مطابق آمارها حدود ۲۰ هزار کارتن‌خواب دارد که جا و مکانی برای زندگی ندارند. مشکلات این افراد تا زمانی که هوا سرد نیست، کمتر است، اما زمانی که هوا سرد می‌شود، مشکلات اصلی آنان تازه شروع می‌شود و شاهد سرمازدگی آنان در خیابان‌ها و پارک‌ها هستیم. ایجاد گرمخانه و سرپناه‌ در راستای پناه دادن به این افراد تا حد زیادی می‌تواند کمک‌کننده باشد، برای جویاشدن از وضعیت کارتن‌خواب‌ها اعم از مرد و زن ضمن بازدید از گرمخانه دوم زنان واقع در منطقه ۱۲ و گرمخانه مردان واقع در محدوده خاوران با آنها صحبت کردیم تا شرایط آنان را جویا شویم.

 

گرمخانه خاوران مختص آقایان است و گفته می‌شود در فصول سرد تا هزار نفر کارتن‌خواب در آن پناه داده می‌شوند و جمعیت زیادی دارد. چندی پیش نشست خبری مدیرعامل سازمان خدمات اجتماعی در این گرمخانه برگزار شد و در همان شب با تعدادی از کارتن‌خواب‌ها وارد صحبت شدیم. پناهجویان این گرمخانه از برخی شرایط ناراضی بودند، اما هربار که عده‌ای با یک خبرنگار وارد صحبت می‌شدند، یکی از مسئولان گرمخانه در جمع حضور یافته و پس از حضور او افراد یا سکوت می‌کردند یا سخنانشان به صورت محسوس تغییر می‌یافت. حتی برخی از کارتن‌خواب‌ها در حال گلایه از گرمخانه بودند که پناهجویی دیگر وارد صحبت می‌شد و با تحکمی‌که در دفاع از گرمخانه در لحن خود داشت سبب سکوت پناهجوی قبلی می‌شد و به نظر می‌رسید افراد از اینکه کسی محتوای شکایات آنها را به دیگران منتقل کند، واهمه دارند.

اصغر یکی از پناهجویان این گرمخانه است. او می‌گوید: ما ساعت ۵ غروب می‌توانیم وارد گرمخانه شویم و حتما باید دوش بگیریم. حدود ساعت ۸ شب برای شام آماده می‌شویم و بعد نوبت هواخوری است و حدود ۹ شب خاموشی می‌دهند. قبل از ساعت ۹ تلویزیون داریم که می‌توانیم از آن استفاده کنیم. صبح از ساعت ۵ به بعد برپا می‌دهند و پس از صرف صبحانه باید در حدود ۶ صبح خارج شویم و واقعا چه کسی راضی است که صبح به آن زودی از خواب بلند شود، البته اعتراض کردیم اما به جایی نمی‌رسد.

در یک دیگ غذا یک قاشق روغن پیدا نمی‌کنید!

اصغر در پاسخ به این سوال که کیفیت غذاها چگونه است، می‌گوید: من بعد از زنم از غذای هیچ‌کس خوشم نیامده است. کیفیت غذاهای پایین‌ است. غذاها خشکند و در یک دیگ غذا یک قاشق روغن پیدا نمی‌کنید. شاید در یک پرس قیمه، حدود ۱۲ دانه لپه پیدا کنید.

مرتضی وارد بحث می‌شود و می‌گوید: به نظر من غذاها خوب است. اگر بیرون از اینجا بودیم چه می‌خوردیم؟ بیرون یک لقمه نان پیدا نمی‌کنیم. من که راضی هستم.به نظر می‌رسد مرتضی واقعا معتقد است شرایط خوب است و طرفداری کسی را نمی‌کند. او می‌گوید از اینکه صبح‌ها از گرمخانه خارج شود راضی است، چراکه باید برای جمع‌آوری ضایعات برود.

اینجا یکی از مسئولان گرمخانه با پوشش کت و شلوار که از لحظاتی قبل در جمع چندنفره پناهجویان حضور یافته و بعضی از حرف‌ها را شنیده است، می‌گوید: روند این است که افراد حدود ۶ صبح بیدار شوند و تا صبحانه صرف کنند و کارهای شخصی خود را انجام دهند، ساعت ۸ می‌شود.البته بعضی از پناهجویان هم با او هم‌صدا می‌شوند و می‌گویند اصغر ساعت بیدارباش را اشتباه گفته است و برنامه گرمخانه اینقدر زود شروع نمی‌شود.

مسئول گرمخانه ادامه می‌دهد: اینجا حدود ۴۰۰ تخت‌خواب دارد، اما در شب‌های سرد تعداد افراد به ۸۰۰ تا هزار نفر می‌رسد که البته به افراد تشک و پتو می‌دهند و روی کف پهن می‌کنند تا افراد از ظرفیت کف سالن هم استفاده کنند ـ کلیه این افراد باید لباس عوض کنند و از سرویس بهداشتی استفاده کنند. از آنجا که لباس هریک از افراد متعلق به خود اوست، باید لباس‌ها و شماره‌هایشان را تحویل دهند و لباس خود را دریافت کنند. به هر حال ۱۰ نفر نیستند که این کارها سریع انجام شود. بنابراین خروج افراد تا ۸ صبح طول می‌کشد.

اینجا از جمع قبلی جدا می‌شویم تا بتوانیم به‌دور از چشم مسئولان گرمخانه با افراد پناهجو صحبت کنیم. از شخصی که مجید نام دارد درخصوص سرویس‌های بهداشتی می‌پرسیم. او می‌گوید: اینجا ۵ـ۴ دستشویی دارد که همه آنها کثیف هستند.البته او در پاسخ به تعجب ما از اینکه برای هزار نفر تنها  ۵ـ۴ سرویس در نظر گرفته شده، می‌گوید: البته ۸ـ۷ سرویس دارد، اما بیشتر آنها کثیف هستند. اینجا نظافتچی دارد اما دستشویی‌ها اصلا نظافت نمی‌شود.

او ادامه می‌دهد: حدود ساعت ۵/۵ صبح ما را بیدار می‌کنند و حدود ۶ صبح که هوا سرد و تاریک است، باید بیرون بزنیم. پشت در از سرما یخ می‌کنیم. برخورد کارکنان با ما خوب نیست و حتی گاهی اینجا کتک‌کاری می‌شود. باید بعد از شام به ما چای دهند اما خیلی وقت‌ها نمی‌دهند؛ چراکه تعداد افراد زیاد است و چای به همه نمی‌رسد.

گاهی اینجا کتک‌کاری می‌شود

در همین هنگام یکی از پناهجوها که معلوم نیست صحبت‌ها را از کی گوش می‌کرده، نزدیک می‌شود و شروع به صحبت می‌کند. او می‌گوید: افراد اینجا را کتک نمی‌زنند. فقط افرادی را کتک می‌زنند که مثلا داخل سالن مواد مخدر می‌کشد. ما اینجا هیچ بی‌احترامی‌ندیده‌ایم. بهترین امکانات رفاهی و روحی به ما اختصاص یافته و ما واقعا راضی هستیم.اینجا خدمات مشاوره به ما می‌دهند. همچنین سرویس‌های بهداشتی هم کاملا تمیز هستند.حین صحبت‌های شخص جدید، مجید سکوت کرده و دیگر حرفی نمی‌زند.

برخی از افراد که قبلا وارد صحبت می‌شدند و مسئولان گرمخانه را در میان خود می‌یافتند، دیگر پاسخ سوالات ما را نمی‌دهند. هوشنگ را تنها پیدا می‌کنیم و فرصت را مناسب می‌بینیم تا از او درخصوص شرایط گرمخانه سوال بپرسیم. او می‌گوید دستشویی‌ها کثیف نیستند، اما اکثر مواقع مایع دستشویی ندارند.

در همین زمان افرادی نزدیک می‌شوند و مشخص است هوشنگ نمی‌خواهد ادامه دهد.یک پناهجو که عینکی جالب به چشم دارد، نزدیک می‌شود و می‌گوید: شما جایی را نمی‌شناسید که ما را ترک دهد؟ من می‌خواهم به صورت داوطلب ترک کنم.

یک مسئول گرمخانه که در نزدیکی است، می‌گوید: هریک از کارتن‌خوابان که معتاد باشند و برای ترک داوطلب باشند، به کمپ منتقل می‌شوند. این آقا که این سوال را می‌پرسد، تازه به این گرمخانه آمده‌ و از شرایط اطلاع ندارد.

الزام برای خروج صبح‌گاهی، مهم‌ترین مشکل پناهجویان در گرمخانه‌ها

فارغ از مشکلات کوچک و بزرگی که کارتن‌خواب‌ها در رابطه با گرمخانه‌ها مطرح می‌کنند، یکی از بزرگترین مشکلات که هم زنان به آن اشاره می‌کنند و هم مردان، اجبار برای خروج صبح‌گاهی از گرمخانه‌هاست. از آنجا که درصد زیادی از کارتن‌خواب‌ها معتاد یا بیکار هستند، مجبورند روز را در پارک‌ها و خیابان‌ها سر کنند که این برای آنان به خصوص در سرمای هوا سخت است. حتی در صحبت با یکی دوتا از پناهجویان اشاره به این شد که معتادانی که به کمک کمپ یا گرمخانه مصرف مواد را ترک می‌کنند، از آنجا که صبح‌ها باز هم مجبور به خروج از سرپناه خود هستند و جایی ندارند تا بروند، به پارک‌ها و خیابان‌ها پناه می‌برند که این به مشکلات آنان می‌افزاید و سبب مصرف دوباره مواد و بازگشت به اعتیاد می‌شود. بنابراین به نظر می‌رسد علاوه بر افزایش ظرفیت گرمخانه‌ها و ارتقای کیفی خدمات به کارتن‌خوابان می‌بایست نسبت به ایجاد شرایط برای استفاده روزانه از این اماکن نیز اقدام شود.