گفت‌وگو با یک بانوی موفق کارآفرین عروسک‌ساز 



اینجا پر از عروسک‌های قرمز، آبی، زرد و صورتی است. دیدن این همه عروسک برای همه، همیشه جذاب و دیدنی است. بخصوص آنکه مراحل ساخت آن را از لحظه برش و دوخت تا چشم و دهان گذاشتن را بتوانی ببینی.

اینجا، کارگاهی است در یک خانه. پارکینگ این خانه اجاره‌ای مدت‌هاست تبدیل به محل روزی و کسب ۲۰ زن سرپرست خانوار شده است که بانی آن «آمنه میرزایی» متولد ۱۳۵۲ از تربت‌جام است که خودش هم مادر و هم پدر است.

یک کارگاه یک خانه

برای گفت‌وگو من را از پله‌های کنار کارگاه به بالا راهنمایی می‌کند و در فضای خانه ساده و پر از مهربانی‌اش از گذشته‌های دور و خاطراتش برایم تعریف می‌کند، وی می‌گوید: سال ۶۷ درست ۱۴ ساله بودم که ازدواج کردم و علی، رضا، زهرا و شیرین فرزندان من هستند. اما خیلی زودتر از آنچه تصور می‌کردم، مسئولیت زندگی و بچه‌ها بر عهده من قرار گرفت و من با این وظیفه تنها ماندم. این بانوی کارآفرین می‌افزاید: مدت‌ها برای امورات زندگی با معرفی یکی از اقوام در یک شرکت معتبر بسته‌بندی گوشت به کار مشغول شدم و از ۷ صبح تا ۳ بعدازظهر کار می‌کردم. سال ۷۹، ماهانه ۳۶ هزار تومان دستمزد من بود. در محله عسکریه یک خانه از اقوام دورم را ماهانه ۵ هزار تومان اجاره کردم.

 یک غم بزرگ اما تصمیمی بزرگ‌تر

حالا بغض می‌کند و من می‌دانم مادر بودن یعنی عاشقی بی‌ادعا و ادامه می‌دهد: علی پسربزرگ من سوم دبستان بود که تمام مدت برای آنکه من خسته نشوم کمک من در خانه بود و مدام می‌گفت، مامان بزرگ بشوم خودم همه کارها را انجام می‌دهم. اما از بام منزل‌مان افتاد و بعد از چند روز بستری به علت خونریزی مغزی بعد از جراحی درگذشت و من بعد از فوت او روزگار بدی داشتم.

حالا این مادر صبور برای من توضیح می‌دهد: دست و دلم به کار نمی‌رفت و به دلیل چند روز نرفتن سرکار برای نبودن فرزندم در محل کارم کسی جایگزین من شده بود و من بیکار شدم.

ماندم با داغ فرزند، هزینه‌های بچه‌ها، اجاره خانه و بعد مجبور شدم یک اتاق در گلشهر اجاره کنم تا اجاره‌اش ارزان‌تر باشد.

 شروع یک کار

خانم میرزایی بیان می‌کند: آن زمان سنگدان و جگر مرغ از میدان شهدا می‌خریدم و در بازار شلوغ گلشهر با سود هزار تومان می‌فروختم و با همان زندگی خودم و بچه‌ها را تأمین می‌کردم. یک سال و سه ماه به این شکل گذشت تا پسر خواهرم به من پیشنهاد داد برای کاور دوزی لوازم برقی، مشغول به کار شوم اما من چرخ خیاطی نداشتم و او آن را تهیه کرد و از دستمزدم اقساطی پول چرخ را به خواهرزاده‌ام پرداختم.

 دوخت عروسک

این بانوی پرتلاش می‌افزاید: کمی وقت اضافه می‌آوردم و جایی آگهی دوخت لباس باد گیر و عروسک را دیدم و سرانجام تصمیم گرفتم برای بچه‌ها و زندگی آینده آن‌ها همه تلاشم را انجام بدهم. چند روزی برای آموزش دوخت عروسک زمان گذاشتم و قرار شد در خانه این کار را انجام دهم. کار سختی بود دست، پا، شکم، پشت، صورت و قسمت‌های مختلف بدن عروسک را شماره‌گذاری کردم، تا کاررا یاد گرفتم. یک ماه گذشت و تصمیم گرفتم برای خودم کار کنم.

 وام خوداشتغالی و یک جهش کاری

وی حالا از نداشتن سرمایه می‌گوید و اظهار می‌دارد: من سرمایه‌ای نداشتم. سرپرست خانوار بودم و شنیدم کمیته امداد، وام خود اشتغالی به بانوان سرپرست خانوار می‌دهد از این رو به کمیته امداد واحد خود اشتغالی مراجعه کردم و با ۶ میلیون وام من موافقت شد و این وام در سال ۹۰ همه زندگی و آینده مرا تغییر داد.

ارزش این وام برای من مثل یک میلیارد تومان بود. یک طاقه پارچه و لایکو و چشم و دماغ عروسک خریدم و خانه را عوض کردم و چرخ خیاطی خریدم. کم کم یک میزبرش کار خریدم و یک چرخکار به کارم اضافه شد و به یاد دارم عروسک‌ها برای من دانه‌ای هزار و ۲۰۰ تومان تمام می‌شد و من آن‌ها را ۳ هزار و ۵۰۰ به بازارکلی فروشی می‌فروختم.

حالا از برکت این وام با اشتیاق برایم توضیح می‌دهد و تأکید می‌کند: قیچی برقی خریدم تا آن زمان مجبور بودم با قیچی معمولی روزی ۱۰۰ تا پارچه و لایکو برای عروسک برش بزنم و همه دستانم تاول می‌زد و زمان زیادی برای برش باید صرف می‌کردم.

پول پر برکت

به دستانش که هنوز تاول‌ها یادگار آن دوران است نگاه می‌کنم و وی با لبخندی به من می‌گوید: توانستم پول پس‌انداز کنم، رفتن به نمایشگاه‌هایی که از طرف کمیته امداد در تهران و مشهد برای زنان کارآفرین برگزار می‌شود شرایط بهتری را برایم فراهم ساخت و از سال ۹۰ تا ۹۵ هرسال به زیارت امام حسین(ع) می‌روم و یک بار هم به مکه مشرف شدم و همه این‌ها به برکت این کار اتفاق افتاد.

این مادر مهربان تصریح می‌کند: در این مدت دخترم به خانه بخت رفت و پسرم رضا در دوران نامزدی است و شیرین دختر خوب کوچک من هم مشغول به تحصیل است.

 وام تکمیلی و اشتغال‌زایی بیشتر

وی خاطرنشان می‌سازد: سال ۹۶ وام ۲۰ میلیون تومانی تسهیلات اشتغال دوباره به من تعلق گرفت و با بخشی از آن توانستم ۵ چرخ خیاطی راسته‌دوز را خریداری کنم و آن‌ها را به زنان سرپرست خانواری که در حاشیه شهر هستند، تحویل دادم. زنانی که دارای شرایط دیروز من هستند و به دلیل داشتن بچه محصل و یا فرزندان کوچک امکان کار بیرون را ندارند. چرخ‌ها را به آن‌ها واگذار کردم و پس از آموزش عروسک دوزی به آن‌ها کار سفارش می‌دهم و خودم پارچه و لوازم لازم عروسک را برایشان می‌برم و دوباره تحویل می‌گیرم و براساس تعداد کار، ماهانه حقوق‌شان را واریز می‌کنم.

یک سفره برای ۲۰ نفر

وی در ادامه می‌افزاید: در حال حاضر ۲۰ زن سرپرست خانوار یا بد سرپرست با من همکاری می‌کنند و از۳۰۰ تا یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان براساس تعداد کار ماهانه دستمزد دریافت می‌کنند.

از وی درباره نمونه عروسک‌هایی که در کارگاه عروسک شیرین می‌دوزد، می‌پرسم و مرا به کارگاه می‌برد و با حوصله آن‌ها را نشانم می‌دهد و اظهار می‌دارد: انواع عروسک‌های مدل‌های خرس، خرگوش، پاتریک، پت و مت، درسا و ننه قمر و... را می‌دوزم اما در برنامه کاری من طراحی و تعداد عروسک‌های جدیدتر هم قرار دارد.

کارگاه ۱۰۰ نفره عروسک دوزی

خانم میرزایی درباره چشم‌انداز آینده کارش، نیز خاطرنشان می‌سازد: من خوشبختانه مشکل بازاریابی ندارم ولی به دلیل نداشتن یک کارگاه بزرگ و تجهیزات کامل نمی‌توانم کارم را گسترش دهم اما در صورت حمایت می‌توانم تعداد بیشتری نیرو را به کار بگیرم و در برنامه‌های آینده نیاز به نیرو دارم و می‌توانم تا ۱۰۰ نفر از زنان سرپرست خانوار را آموزش بدهم و آن‌ها را به کار گیرم و امیدوارم این شرایط برایمان مهیا شود.