تمام تصوراتی را که از محل نگهداری دختران آسیب‌دیده و در معرض آسیب دارید دور بریزید. تهران هنوز هم فرشته دارد. فرشته‌هایی که مادر می‌شوند برای دخترانی که والدین آنها تعریف مادر و پدر بودن را فراموش کرده‌اند.

نه تنها چشم‌هایتان بلکه فکرهایتان را هم بشویید و وارد شوید. اینجا مرکز اورژانس اجتماعی دولت‌آباد است. بخش‌های زیادی دارد، اما محور حضور ما در اینجا بازدید از محل زندگی دختران در معرض آسیب است.

دختران در معرض آسیب یعنی دختران پاک و نجیبی که والدین خود را بر اثر فوت از دست داده‌اند، یا والدینشان از هم جدا شده و هیچ کدام امکان نگهداری از آنها را ندارند، یا والدین مؤثری ندارند که بتوانند از آنها حمایت کنند و یا مورد آزار و اذیت والدین خود قرار گرفته‌‌اند؛ به نحوی که ماندن در خانه برای آنها خطرآفرین شده و اگر در مراکز بهزیستی نگهداری نشوند ممکن است در معرض آسیب قرارگیرند.

دخترانی که به این مرکز آورده می‌شوند ابتدا در بخش به اصطلاح قرنطینه می‌مانند، از آنها تست سلامت گرفته می‌شود، مشاوره می‌شوند و در صورت تأیید سلامت جسمی و روحی به خوابگاه دختران می‌روند؛ محل زندگی آنها اسمش خوابگاه است، اما دقیقاً مشخصات یک خانه و حتی دکوراسیون یک خانه با صاحبی با سلیقه را دارد و مهم‌تر از همه اینکه این خانه مادر دارد. مادری با یک پسر و ده‌ها دختر. مددکارها در کنار دخترها آشپزی می‌کنند، خانه‌داری می‌کنند، زندگی می‌کنند و دخترهایی که طعم آرامش را در کنار والدین خونی خود ندیده‌اند اینجا با آرامش و امید در تلاش هستند برای خود آینده بسازند.

مژگان جمالی، مسئول اورژانس اجتماعی شهرستان ری، ۲۳ سال است که در اورژانس اجتماعی کار می‌کند. پست‌های بالاتر به او پیشنهاد شده اما دوست داشته ۲۳ سال از عمر خود را در کنار دختران و زنان آسیب‌دیده و در معرض آسیب بگذراند. وی در پاسخ به پرسش‌های ما گفت:

این همه آسیب و فرد آسیب‌دیده شما را غمگین و افسرده نمی‌کند؟

اصلاً. کار کردن در حوزه آسیب‌های اجتماعی به ویژه پیشگیری بسیار لذت‌بخش است. من لذت می‌برم از اینکه یک بچه از شرایط پرخطر بیرون می‌آید، یک معتاد ترک می‌کند، یک زن و شوهر از طلاق منصرف می‌شوند و ... . همین یک نفر یک نفرهایی که نجات پیدا می‌کنند و نتیجه کار ما من را بی‌نهایت خوشحال می‌کند. البته افرادی که در حوزه آسیب‌های اجتماعی کار می‌کنند تحصیلات مورد نیاز را دارند و مدام اطلاعات و علم خود را به روز می‌کنند. اما هر فردی که در چنین جایی کار می‌کند باید این توان را داشته‌ باشد که خود را مدام احیا کند و با مشکلات کنار بیاید تا موفق‌ شود.

از نظر احساسی درگیر مشکلات و موضوعات نمی‌شوید؟

البته که می‌شویم. مسائل انسانی بر روی ما تأثیر می‌گذارد. این غیر ممکن است تحت تأثیر مشکلات قرارنگیریم. این ارتباط و درگیری با کار به نحوی بوده که خیلی مواقع کل روز را در اینجا بوده‌ایم و تا کار را به سرانجام نرسانده‌ایم نرفته‌ایم. بیشتر سال‌ تحویل‌‌ها را هم همین‌جا بوده‌ام در کنار بچه‌ها.

خودتان چند فرزند دارید؟

من یک پسر به دنیا آورده‌ام و ده‌‌ها دختر دارم.

قبول دارید که اگر از نظر قانونی خلأ نداشته باشید کار می‌تواند راحت‌تر باشد؟

سال‌ها از فعالیت اورژانس اجتماعی می‌گذرد و کار ما سختی‌های روزهای اول را ندارد. بسیاری از مراجع قضایی و انتظامی نسبت به ما منعطف شده و با ما همکاری دارند. تفاهم‌نامه‌های همکاری هم بین بهزیستی و بسیاری از دستگاه‌های قضائی، انتظامی و دادسراهای مختلف به امضا رسیده است. البته هنوز هم گهگاه با مراجع قضایی و انتظامی که نیاز کار ما به انعطاف را درک نمی‌کنند دچار چالش می‌شویم. زمانی تمام پرونده‌های کودک‌آزاری به دادسرای ویژه اطفال ارجاع داده می‌شد، اما بعدها قوانین تغییراتی‌ کرد و صرفاً برای پرونده‌هایی که در آن کودک یا نوجوانی متهم هستند پرونده به دادسراهای اطفال ارجاع داده‌ می‌شود. به هر حال مقرر شده تا زمانی که دادگاهی ویژه کودک‌آزاری و آسیب‌های اجتماعی تشکیل‌ شود، یک یا دو شعبه از دادسراها به پرونده‌های مربوط به کودکان و نوجوانان و آسیب‌های اجتماعی اختصاص داده‌ شود.

آیا قضات، دادسراها و دادگاه‌ها همکاری مناسبی با اورژانس اجتماعی دارند؟

بهزیستی و قوه قضائیه نیز در نشست‌های خود به این نتیجه رسیده‌اند که باید با هم همکاری داشته باشند. موانعی که پیش می‌آید به دلیل دیدگاه‌های شخصی قضات و عدم شناخت کافی نسبت به اورژانس اجتماعی و قوانین و مسائل مرتبط به کودکان است و این طور نیست که ما با همه قضات و دستگاه‌ قضا چالش مدام داشته باشیم.

 

کمبود نیرو و تجهیزات چطور؟ چه کمبودهایی دارید؟ 

سال گذشته با وجود تمام محدودیت‌هایی که برای به کارگیری نیرو وجود داشت به تمام مراکز اورژانس اجتماعی نیرو تزریق‌ شد اما همچنان کمبود نیرو، خودرو و ... داریم. جمعیت و آسیب‌های اجتماعی هر دو در حال افزایش است و هرقدر دولت بودجه در اختیار بهزیستی قراردهد اورژانس اجتماعی تقویت خواهدشد. 

مهم‌ترین نیاز مراکز اورژانس اجتماعی چیست؟

پرسنل بیشتر، خودروهای بیشتر و امضای تفاهم‌نامه همکاری با سازمان‌هایی که با آنها ارتباط و همکاری داریم که البته امضای این تفاهم‌نامه‌‌ها در دست اقدام است و اینکه اورژانس اجتماعی در سطح اجتماع معرفی شود و همه با کارهای و وظایف اورژانس آشنا باشند. همکاران ما باید به عنوان یک نیروی امدادی شناخته شوند و در نوبت کار قرار نگیرند. مثلاً کلانتری به مسئول اورژانس اجتماعی به عنوان یک مراجعه کننده عادی نگاه نکند و یا در دادسراها به پرونده‌های اورژانس اجتماعی به عنوان یک پرونده عادی نگاه نکنند چرا که وقت نیروهای ما به ویژه با توجه به کمبود نیرو ارزشمند و تعداد پرونده‌ها زیاد است و اگر قرار باشد مأمور ما از صبح تا شب در کلانتری، دادگاه، پزشکی قانونی و ... صرفاً برای یک پرونده حضور داشته باشد پرونده‌های بعدی معطل خواهند بود.

اکنون با چه آسیب‌های جدیدی مواجه هستیم؟

جامعه ایران دوران تحول و گذار را طی می‌کند. اکنون آسیب‌های اجتماعی و طرز نگاه خانواده‌ها به آسیب‌ها با گذشته فرق کرده‌ است. شکاف طبقاتی و شکاف نسلی که بین فرزندان و والدین وجوددارد خیلی بیشتر شده و یک تحول اجتماعی ـ فرهنگی را پشت سر می‌گذاریم. جدید‌ترین آسیبی که اکنون دامنگیر ما شده شکاف نسلی است که نه بچه‌ها می‌توانند والدین را درک کنند و نه والدین می‌توانند بچه‌ها را درک کنند که این تضاد و تعارض زمینه‌ساز بسیاری از آسیب‌ها می‌شود.

وقتی بچه‌ها احساس می‌کنند که والدین آنها به لحاظ اعتقادی و احساسی آنها را درک نمی‌کنند کم‌کم از والدین فاصله می‌گیرند و به سمت دوستانی می‌روند که احساس می‌کنند آنها را کاملاً درک می‌کنند. در سنی هم هستند که بحراب بلوغ مانع می‌شود منطقی تصمیم بگیرند. این بزرگ‌ترین آسیبی است که اکنون جوانان ما می‌گذرانند.

در مقابل این آسیب چه باید کرد؟

جوانان امروزی دوست دارند خود تجربه کنند و تا ته خطر را خودشان بروند. آنها سر پرخطری دارند و این وظیفه والدین را سنگین‌تر می‌کند تا مهارت فرزندپروری به سبک جدید را بیاموزند و کنارشان باشند تا بتوانیم آسیب‌ها را کنترل کنیم. اگر قرار باشد به سبکی که مادرهای ما، ما را بزرگ کرده‌اند ما هم بچه‌های خود را بزرگ‌ کنیم این جوابگوی جامعه ما نخواهدبود. اگر ما این شکاف را رفع کنیم بسیاری از آسیب‌ها حل خواهد شد. جامعه در حال تحول است و نمی‌توان جلوی رشد، توسعه و تحول جامعه را گرفت. اما متأسفانه حتی والدینی با تحصیلات بالا هم فرزندپروری را بلد نیستند و نمی‌توانند درست با فرزندان خود ارتباط برقرار کنند.

سن آسیب‌ها بسیار پایین آمده و وقتی نوجوان اعتمادش را به خانواده از دست می‌دهد و جذب دوست می‌شود در معرض خطر قرار می‌گیرد. بچه‌هایی که پیش ما هستند و عنوان آسیب‌دیده را به آنها داده‌ایم، معلول مشکلات هستند، یعنی بستر آسیب در خانواده‌ها است. پس اصلاح را هم باید از خانواده‌ها شروع کرد و به خانواده‌ها یاد داد که زمانه عوض شده و نمی‌توانیم بچه‌هایمان را با روش‌های قدیمی تربیت کنیم.

آیا شبکه‌های اجتماعی بستر آسیب است؟

بله؛ برای کسی که جنبه استفاده از آن را نداشته باشد بستر بسیار مناسبی برای آسیب است اما نمی‌توانیم بچه‌ها را از تکنولوژی روز دور کنیم بلکه باید نحوه استفاده صحیح از شبکه‌های اجتماعی را به بچه‌ها یاد داد و ظرفیت استفاده از این شبکه‌ها را به بچه‌ها آموخت.

زمانی انگ اجتماعی مانع بازگشت افراد آسیب‌دیده به متن جامعه می‌شد؛ آیا این انگ اکنون هم مانعی برای بازگشت دختران و زنان آسیب‌دیده به زندگی سالم است؟

انگ اجتماعی مانند قبل نیست اما همچنان موانع عرفی و فرهنگی را داریم اما منعطف‌تر از قبل شده و آسیب‌ها طوری خود را نشان داده که عموم مردم از عوام تا تحصیل کرده این آسیب‌ها را در خود و اطرافیانشان دیده‌ و متوجه شده‌اند که ممکن است ناخواسته یا در اثر غفلت آسیب بروز کند و نباید فرد آسیب دیده تا آخر عمر برجسب آسیب را حفظ کند بلکه باید کمک کرد دوباره به عنوان یک نیروی فعال به جامعه بازگردد. آسیب‌ها پشت در هر خانه‌ای هستند و نمی‌توان گفت وارد خانه من نخواهندشد اما وارد خانه دیگران می‌شوند. یک لحظه غفلت ممکن است در را به روی یک آسیب باز کند.

دختران و زنان آسیب‌دیده‌ای که در این مرکز حضور دارند، چقدر امیدوارند که می‌توانند از این پس زندگی سالمی داشته باشند؟

هیچ زن یا دختری از سر دلخوشی و از سر اینکه به او خوش بگذرد از خانه فرار نمی‌کند یا خود را در اختیار کسی قرار نمی‌دهد. همه این دختران به دنبال پیدا کردن مدینه فاضله‌ای از خانه بیرون می‌روند اما در مسیر راه ناخواسته و به جرئت در همان یک ساعت اول درگیر گرگ‌هایی می‌شوند که برایشان دام پهن کرده‌اند.

این بچه‌ها پدر، مادر و پایگاه اجتماعی ندارند و فقط خودشان هستند و خودشان و باید تلاش کنند بحران‌های زندگی خود را پشت سربگذارند و خود را حفظ کنند. مددکاران ما هم تلاش می‌کنند عزت نفس را به بچه‌ها بازگردانند و به آنها بگویند که خودتان هستید که می‌توانید خودتان را به جایی برسانید اگر تاکنون پدر و مادرتان مسیر زندگی شما را تعیین می‌کردند از این پس خودتان هستید که اختیار کامل دارید.

البته دخترها و پسرهای زیادی در جامعه ما هستند که پدر و مادر خوبی دارند اما راه‌های غلط را انتخاب می‌کنند پس صرف در اینجا بودن به معنی رفتن راه اشتباه نیست. بچه‌هایی که به عنوان دختران در معرض آسیب و آسیب‌دیده پیش ما زندگی می‌کنند و اینجا خانه آنها شده با تربیت و حمایتی که از ما می‌گیرند دختران موفقی می‌شوند، درس می‌خوانند، شاغل می‌شوند، ازدواج می‌کنند، بچه‌دار می‌شوند.  پارسال سه تا از دختران ما عروس شدند و امسال هم یکی دیگر عروس شد نوه دار هم شده‌ایم و سه دانشجو داریم.

لذت‌‌بخش‌ترین اتفاقی که اینجا رخ می‌دهد چیست؟

بچه‌ها این افتخار را به من داده‌‌اند که همه من را مادر صدا می‌کنند. بچه‌ها خانواده ندارند و یا خانواده مؤثری ندارند و وقتی که می‌خواهند ازدواج کنند نبود خانواده بیش از هر زمان دیگری حس می‌شود. یکی از دخترانم در حال زایمان بود و به من می‌گفت که در این زمان و در این حال بیش از هر زمان دیگری در زندگیم نبود مادرم را حس می‌کنم و من نه به عنوان یک وظیفه اداری بلکه به خاطر عشق و علاقه خودم هنگام وضع حمل و وقتی که به خانه همسرش بازگشت کنار او بودم.

بچه‌ها وقتی ازدواج می‌کنند همسر و پدر و مادر همسرشان می‌دانند که این دختر از بچه‌های بهزیستی است. اطلاع سایر اعضای خانواده هم به تصمیم همسر و والدین همسر بستگی دارد اما ما خوشحال‌تر می‌شویم که فقط همسر و والدین همسر از این مسئله اطلاع داشته باشند. (اصولاً هم به کس دیگری ارتباط ندارد). هنگام عروسی بچه‌ها هم به عنوان خانواده آنها کنارشان هستیم و سعی می‌کنیم کادوهای سنگین بدهیم که نگویند مادر عروس کادوی معمولی داد.

آخرین داستان زندگی را که درگیر آن بودید برای ما تعریف کنید.

داستان زندگی این بچه‌ها درست مثل قصه‌هاست. به ما اطلاع دادند که دو خواهر را رها کرده‌اند بیایید آنها را ببرید. رفتیم و آوردیمشان. معلوم شد پدر و مادر از هم جدا شده‌اند و دخترها پیش مادرشان می‌ماندند تا اینکه مادر با پسری کوچک‌تر از خود ازدواج می‌کند. پسری که نگاه‌ها و رفتارهای نامناسبت نسبت به این دو دختر داشته و به دلیل وجود آنها سر ناسازگاری با مادرشان را گذاشته بود. مادر آنها را به خانه مادربزرگ و پدربزرگ پدری می‌فرستد اما آنها هم حاضر نمی‌شوند این دو دختر را نگه‌ دارند تا اینکه عمه، آنها را به اداره سرپرستی می‌برد و به بهانه اینکه یک لحظه می‌رود بیرون اتاق و بازمی‌گردد آنها را رها کرده و آخرین جمله خانواده پدری این بوده که از پدرتان چه خیری دیده‌ایم که از شما ببینیم.

ما این دو دختر را پذیرش کردیم وقتی در خصوص آنها از مدرسه تحقیق کردیم متوجه شدیم که آنها جزو دانش‌آموزان برتر مدرسه خود هستند. اکنون هم که در اینجا زندگی می‌کنند با جدیت درس می‌خوانند. حتی شب‌ها که بقیه بچه‌ها خواب هستند دختر بزرگ‌تر در حال درس خواندن است و امیدوار است که در رشته پزشکی قبول شود. وقتی تلاش این دختر را می‌بینم احساس می‌کنم بی‌نهایت دوستش دارم.