نویسندگان

1 دانشیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور

2 دانشجوی دکترای جامعه¬شناسی دانشگاه تربیت مدرس

3 کارشناس ارشد جامعه¬شناسی دانشگاه تربیت مدرس

چکیده

مقاله ی حاضر با استفاده از روش اسنادی و تحلیلی به بررسی ابعاد معرفت‌شناختی و جامعه شناختیِ نظریه-های فمینیستی می پردازد تا رابطه ی فمینیسم به عنوان یک جنبش اجتماعیِ رهایی بخش را با مسئله ی کلیت انسانی آشکار سازد. مهم‌ترین نقد بر دیدگاه های مدرن و پسامدرنِ جنبش فمینیستی، ناتوانی آنها در ارائه ی یک مفهوم کلی برای رهایی سوژه ی انسانی و گاه، برساختن شکاف بنیادی و عمیق بین دو نیمه ی بشری است. این دو جریان فکری که تحت تأثیر شرایط اجتماعی- معرفتیِ متفاوت ایجاد شده اند، به وبژه با تغییر شرایط در سال های آخر قرن و با شکل گیری نظریه‌های پسافمینیستی مورد انتقاد و بازاندیشی قرار گرفته اند. پسافمینیسم از گرایش هایی متفاوت تشکیل شده است و یکی از این گرایش ها به انکار بنیادی دستاوردهای فمینیستی می پردازد و آن را منسوخ اعلام می کند، اما دومین گرایش در بدنه ی کلی جریان های موج سوم فمینیسم تلاش دارد تا چشم اندازهای مناسب جامعه شناختی و معرفت شناختی را برای توجه هم زمان به رهایی بخشی زنان و کلیت انسانی فراهم سازد. در مقاله ی حاضر، این گرایش انتقادی و در عین حال تداوم بخش فمینیستی موج سوم، با توجه به ابعاد معرفت شناختی و جامعه‌شناختی آن با دو عنوان «پسافمینیسم چون فمینیسمِ پسامدرنِ مثبت اندیش» و «پسافمینیسم چون جنبشِ اجتماعی جدید» و در ارتباط با چگونگی برساختن سوژه ی دوگانه ی انسانی (زنانه و مردانه) توصیف و تبیین می شود.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Post feminism ideas and the problem of the human totality

نویسندگان [English]

  • Mohammad Amin Ghaneirad 1
  • Naima Mohamadi 2
  • Javad Ebrahimi Kheirabadi 3

1

2

3

چکیده [English]

The Present article studies epistemological and sociological dimensions of feminism theories, using documentary and analytical methods, to examine the relationship between Feminism as an emancipatory social movement and the problem of human totality. The most important criticism about views of modern and postmodern feminism movements is related to their inability to provide a general concept for the emancipation of human subject and, conversely, construct a basic gap between the two halves of human being. These two currents of thought which have been influenced by different socio- epistemological conditions especially due to changing conditions of the last years of the century and formation of Post feminism theories are subject to criticizing and rethinking. Post feminism has different tendencies, one tendency is, basically, denying the feminist achievements and announces its obsoleteness, but the other tendency, is trying to provide a relevant perspective for paying attention to emancipation of women and the totality of human being, simultaneously. In the present paper, this critical and continuing tendency has been studied in terms of their ways of constructing the dual subject of human being.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Feminist Epistemology
  • human totality
  • modern feminism
  • post feminism
  • postmodern feminism
  • third wave of feminism