جامعه شناسی
محمدرضا قائمی نیک؛ طیبه نجفی
چکیده
دربارۀ مواجهۀ جامعۀ ایران با پدیدۀ حجاب (بهخصوص حجاب زنانه)، دو دیدگاه بهظاهر متفاوت وجود دارد؛ اول مقاومت مردم در برابر بیحجابی اجباری (کشف حجاب) در دورۀ رضاخان پهلوی و دوم مطابق با برخی از دیدگاهها، واکنش به حجاب اجباری یا قانون حجاب در دورۀ جمهوری اسلامی. در دورۀ اول، در ذیل سیاستهای «تجدد آمرانۀ» غربی، بیحجابی ...
بیشتر
دربارۀ مواجهۀ جامعۀ ایران با پدیدۀ حجاب (بهخصوص حجاب زنانه)، دو دیدگاه بهظاهر متفاوت وجود دارد؛ اول مقاومت مردم در برابر بیحجابی اجباری (کشف حجاب) در دورۀ رضاخان پهلوی و دوم مطابق با برخی از دیدگاهها، واکنش به حجاب اجباری یا قانون حجاب در دورۀ جمهوری اسلامی. در دورۀ اول، در ذیل سیاستهای «تجدد آمرانۀ» غربی، بیحجابی و در دورۀ دوم حجاب امری تحمیلی محسوب میشود. بین این دو دوره، حکومت 37 سالۀ پهلوی دوم قرار دارد که بهرغم استمرار سیاستهای تحمیل بیحجابی، کمتر مورد تحلیل قرار گرفته است. تحمیل بیحجابی در این دوره، برخلاف دورۀ پهلوی اول، مستقیماً در صحنۀ واقعی اجتماعی نبود، بلکه از طریق گسترش تصاویر رسانهای و تبلیغاتی و تأثیر بر ناخودآگاه ذهن کنشگران اجتماعی صورت گرفت. بهعلاوه، این سیاستها از دهۀ 1340 با طرح توسعۀ سرمایهداری پیوند خورد. در این مقاله، برای بیان ویژگی تصویری بیحجابی، از تعبیر «تصویر بیحجابی» استفاده شده است. این تصویر از اندام زنانه یا مردانه عمدتاً تحت تأثیر صنایع سینما و موسیقی پس از جنگ جهانی دوم گسترش یافت. پیش از آن، آشکارشدنِ تصاویر بیحجاب از اندام زنانه یا مردانه چندان رایج نبود یا حداقل نشانۀ تجدد، ترقی و شخصیت تلقی نمیشد. در مقالۀ حاضر، با استفاده از نظریۀ انتقادی مکتب فرانکفورت و چارچوب روشی صنعت فرهنگ، که در نیمۀ دوم قرن بیستم صورتبندی شد، به بررسی وضعیت تصویر بیحجابی و تأثیر سیاستهای پهلوی دوم بر آن خواهیم پرداخت. در نتیجهگیری، اولاً اشاره خواهیم کرد که توجه به ویژگی تصویری تحمیل بیحجابی، که از دورۀ پهلوی دوم شروع شد، میتواند دو دیدگاه بهظاهر متضاد دربارۀ واکنش جامعۀ ایران به حجاب را توضیح دهد. ثانیاً، با توجه به استمرار تصاویر رسانهای در دورۀ جمهوری اسلامی، پژوهش دربارۀ منازعۀ تصویر باحجابـ تصویر بیحجاب ضرورت دارد.
مطالعات زنان
امیلیا نرسسیانس؛ ابراهیم فیاض؛ لیلا اردبیلی
چکیده
تحقیقات اخیر در حوزة علومشناختی دربارة استعارۀ مفهومی نشان دادهاند که استعاره صرفاً یک پدیدة زبانی نیست، بلکه اساساً فرایندی مفهومیـ تجربی است که جهان ذهنی ما را ساختمند میکند و ابزاری است که منعکسکنندة منشأ ساختارهای شناختی تفکر انسان است. پژوهش حاضر بر آن است با بررسی مفهومسازیهای استعاری ازدواج و فرزند،که ...
بیشتر
تحقیقات اخیر در حوزة علومشناختی دربارة استعارۀ مفهومی نشان دادهاند که استعاره صرفاً یک پدیدة زبانی نیست، بلکه اساساً فرایندی مفهومیـ تجربی است که جهان ذهنی ما را ساختمند میکند و ابزاری است که منعکسکنندة منشأ ساختارهای شناختی تفکر انسان است. پژوهش حاضر بر آن است با بررسی مفهومسازیهای استعاری ازدواج و فرزند،که در کاربردهای زبان فارسی روزمره بهوفور دیده میشوند، نشان دهد که چگونه بررسی استعارههای مفهومی در چارچوب زبانشناسی اجتماعیـ شناختی میتواند ما را در درک بهتر بازنماییهای جمعی و شناخت فرهنگی ازدواج و فرزندآوری یاری رساند. برای رسیدن به این هدف، پژوهش حاضر با استفاده از راهبرد قومنگاری و فن مصاحبههای نیمهساختیافته از زنان متأهل دارای فرزند، بین سنین 50 تا 70 سالِ ساکن شهر تهران، استعارههای رایج در مفهومسازی ازدواج و فرزند را بهدست آورده و در ادامه با تکیه بر نظریة استعارههای مفهومی، آنها را مورد تحلیل کیفی قرار داده است. نتایج نشان میدهند که استعارههای بهدستآمده در بررسی بازنمایی جمعی و شناخت فرهنگی مفهوم ازدواج و فرزند معنادارند و به ما کمک میکنند به درک عمیقی از فهم فرهنگی این مفاهیم در جامعه دست یابیم.
جامعه شناسی
فرهاد درویشی سهتلانی؛ زهره همتی
چکیده
مشارکت و فعالیت سیاسی زنان در تاریخ سیاسی ایران به شیوههای مختلف انجام پذیرفته است؛ موضوعی که نقشی درخور توجه در سیر تحولات تاریخی ایران داشته و بدیهی است در آیندة مشارکت سیاسی این کشور نیز تأثیرگذار خواهد بود. مقالة حاضر، که از نوع تحقیقات کاربردی است، با اتکا بر روشی توصیفیـ پیمایشی در صدد است به این پرسش پاسخ گوید که روند حضور ...
بیشتر
مشارکت و فعالیت سیاسی زنان در تاریخ سیاسی ایران به شیوههای مختلف انجام پذیرفته است؛ موضوعی که نقشی درخور توجه در سیر تحولات تاریخی ایران داشته و بدیهی است در آیندة مشارکت سیاسی این کشور نیز تأثیرگذار خواهد بود. مقالة حاضر، که از نوع تحقیقات کاربردی است، با اتکا بر روشی توصیفیـ پیمایشی در صدد است به این پرسش پاسخ گوید که روند حضور زنان در عرصة سیاست ایران در دهة آینده چگونه خواهد بود؟ در این پژوهش، ابتدا با استفاده از پرسشنامة باز، از استادان و صاحبنظران درخصوص شاخصهای فعالیتهای زنان ایرانی در عرصة سیاست نظرسنجی به عمل آمد و گویههای بهدستآمده با استفاده از روش تحلیل محتوای استقرایی در 7 مقوله شاخصهای فردیـ روانشناختی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، ارتباطی و ویژگیهای نهادی طبقهبندی شد. در ادامه، براساس گامهای سناریونگاری شوارتز، ابعاد سهگانة مستخرج از 7 مقولة یادشده، سناریوهای چهارگانة آیندة فعالیت زنان ایرانی در عرصة سیاستـ یعنی سناریوی اول: حضور کمرنگ و کماثر زنان؛ سناریوی دوم: تحول نهادی و شکلگیری الگوی سکولار مشارکت در ایران؛ سناریوی سوم: پیشتازی زنان با ایجاد فرصتهای برابر سیاسی، اقتصادی و رفع نارساییهای فرهنگی اجتماعی؛ سناریوی چهارم: ارتقای وضع فعلی مشارکت زنانـ تدوین شدند. بررسیهای انجامشده نشان میدهند که نمیتوان روند ده سال آیندة فعالیت زنان در عرصة سیاست را حضوری صرفاً کمرنگ و کماثر دانست، بلکه رشد تدریجی مشارکت آنان محتمل و مطابق با واقع خواهد بود. درنهایت، چنین به نظر میرسد که با اتکا بر توضیحاتی که در ارتباط با هریک از سناریوها ارائه شد، ظهور و بروز سناریوی چهارم محتملترین گزینه خواهد بود.
مطالعات زنان
میمنت عابدینی بلترک؛ سیروس منصوری
چکیده
هدف پژوهش حاضر شناسایی و سطحبندی موانع ارتقای مدیریتی زنان در نظام آموزش و پرورش است. روش پژوهش، مطالعة موردی است و به منظور تجزیه و تحلیل دادهها از تکنیک مدلسازی ساختاری تفسیری برای سطحبندی موانع و دستهبندی آنها استفاده شد. جامعة آماری پژوهش را اعضای هیئتعلمی دانشگاهها تشکیل میدهند که از بین آنها 13 نفر بهعنوان ...
بیشتر
هدف پژوهش حاضر شناسایی و سطحبندی موانع ارتقای مدیریتی زنان در نظام آموزش و پرورش است. روش پژوهش، مطالعة موردی است و به منظور تجزیه و تحلیل دادهها از تکنیک مدلسازی ساختاری تفسیری برای سطحبندی موانع و دستهبندی آنها استفاده شد. جامعة آماری پژوهش را اعضای هیئتعلمی دانشگاهها تشکیل میدهند که از بین آنها 13 نفر بهعنوان نمونة پژوهش به شیوة هدفمند انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامة خودتعاملی محققساخته بود. به منظور سنجش و ارزیابی روایی پرسشنامه از ملاک روایی محتوایی استفاده شد. بدین صورت که پرسشنامه در ابتدا از سوی متخصصان حوزة زنان بررسی و پس از اصلاحات عوامل نهایی تدوین شد. نتایج پژوهش نشان داد که 10 عامل بهعنوان موانع نهایی مؤثر بر عدم ارتقای مدیریتی زنان در نظام آموزش و پرورش به حساب میآیند. همچنین، تحلیل حاصل از دادهها به سطحبندی مدل به 8 سطح منجر شد. سطح هشتم مدل شامل هنجارهای مبتنی بر سنتگراییاند. سطح هفتم شامل غلبة فرهنگ مردسالاری و نگرش کلیشهای به مدیریت زنان است. تبعیضهای جنسیتی نانوشته بهعنوان سطح ششم مدل به حساب میآید. عاملهای نپذیرفتن مدیریت زنان از سوی کارکنان و همچنین ناتوانی زنان در برخورد قهرآمیز و ریسکناپذیری مشترکاً بهمنزلة سطح پنجم مدل به حساب میآیند. نداشتن خودباوری و اعتمادبهنفس زنان بهمنزلة سطح چهارم مدل و تعارض شغلی با وظایف خانوادگی نیز بهمنزلة سطح سوم مدل بهدست آمد. همچنین، عاملهای نپذیرفتن مسئولیت مدیریتی از سوی زنان بهمنزلة سطح دوم و عدم شایستهگزینی بهمنزلة سطح اول است.
عباس عسکری ندوشن؛ محمد ساسانیپور؛ مجید کوششی؛ اردشیر خسروی
چکیده
چرخة عمر و سبک زندگی متفاوت مرد و زن در جمعیتهای انسانی همواره تفاوتهای جنسیتی مهمی را در مرگ دو جنس پدید آورده است. مطالعة حاضر، الگوهای علتـ سن شکاف جنسی مرگومیر در ایران و روند تحولات آن را در ایران طی یک دهة اخیر بررسی میکند. دادههای مطالعه، از سامانة ثبت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی اخذ شده و پس از ارزیابی و ...
بیشتر
چرخة عمر و سبک زندگی متفاوت مرد و زن در جمعیتهای انسانی همواره تفاوتهای جنسیتی مهمی را در مرگ دو جنس پدید آورده است. مطالعة حاضر، الگوهای علتـ سن شکاف جنسی مرگومیر در ایران و روند تحولات آن را در ایران طی یک دهة اخیر بررسی میکند. دادههای مطالعه، از سامانة ثبت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی اخذ شده و پس از ارزیابی و تصحیح به روش تعدیلشده براسـ تراسل و روش بنتـ هوریوشی مورد استفاده قرار گرفته است. یافتهها نشان میدهد تفاوت جنسی امید زندگی در سال 1385 حدود 5/3 سال بوده که در سال 1390 به 9/2 سال کاهش یافته و سپس با اندکی افزایش در سال 1394 به 3 سال رسیده است. در طول دورة مطالعهشده، حدود 80 درصد از تفاوت جنسی مرگومیر مربوط به تفاوتهای مرگومیر مردان و زنان در سنین 20 تا 64 سالگی بوده است. حوادث غیرعمدی در هر سه دوره نقشی مسلط در شکاف جنسی مرگومیر داشتند، اما سهم آن در طول زمان کاهش یافته و از 60 درصد به حدود 42 درصد در فاصلۀ سالهای 1385 تا 1394 رسیده است. درمقابل، در این دوره، نقش بیماریهای قلبی عروقی در تبیین فزونی امید زندگی زنان نسبت به مردان، از 9 درصد به 20 درصد و نقش سرطانها از 10 درصد به 15 درصد افزایش یافته است. مطالعة تفاوت جنسی در علل مرگومیر میتواند ضمن نشاندادن ظرفیتهای کاهش مرگومیر مردان، به شناسایی نقاط بحرانی مرگومیر زنان برحسب علت و سن نیز کمک کند. بر این مبنا، میتوان با تمرکز برنامهریزیهای بهداشتی و پیشگیری از بیماریها در جهت مشخص، تفاوت جنسی مرگومیر را کاهش داد و درضمن، امید زندگی در هر دو جنس را بهبود بخشید.
اقتصاد
یاسر رضائی پیتهنوئی؛ خدیجه محسنی
چکیده
امروزه، توسعة پایدار بر توانمندسازی زنان تکیه دارد؛ بهطوریکه اندیشمندان اجتماعی همواره بر رفع موانع جنسیتی بهمنزلة لازمة تحقق توسعة اقتصادی و اجتماعی تأکید کردهاند. بر این اساس، هدف اصلی تحقیق حاضر بررسی ارتباط بین جنسیت هیئتمدیره و ضعف کنترل داخلی در شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران است. در این مطالعه، ...
بیشتر
امروزه، توسعة پایدار بر توانمندسازی زنان تکیه دارد؛ بهطوریکه اندیشمندان اجتماعی همواره بر رفع موانع جنسیتی بهمنزلة لازمة تحقق توسعة اقتصادی و اجتماعی تأکید کردهاند. بر این اساس، هدف اصلی تحقیق حاضر بررسی ارتباط بین جنسیت هیئتمدیره و ضعف کنترل داخلی در شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران است. در این مطالعه، جنسیت هیئتمدیره بهمنزلة متغیر مستقل و ضعف کنترل داخلی متغیر وابسته پژوهش است. برای آزمون فرضیههای تحقیق از اطلاعات مالی شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران در فاصلة زمانی بین سالهای 1391 تا 1395 استفاده شده است. بهطوریکه پس از اعمال محدودیتهای مورد نظر در این تحقیق، نمونة نهایی متشکل از 87 شرکت انتخاب شدند. پس از اندازهگیری متغیرهای تحقیق از تجزیه و تحلیل رگرسیون خطی چندمتغیره و تکنیک آماری دادههای ترکیبی برای آزمون فرضیة تحقیق استفاده شد. نتایج بهدستآمده از آزمون فرضیه حاکی از آن است که بین جنسیت هیئتمدیره و ضعف کنترل داخلی شرکتها رابطة منفی معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر، حضور زنان در هیئتمدیره ضعف کنترل داخلی شرکت را کاهش میدهد.
مطالعات زنان
کرم حبیبپور گتابی
چکیده
مقالة حاضر با تلفیقی از نظریههای برساختگرایی اجتماعی و فمنیستی به بررسی کمّوکیف آسیبپذیری زنان در سوانح طبیعی به منظور مدیریت بهینة ریسک سوانح طبیعی با هدف کاهش میزان آسیبپذیری آنان میپردازد. روششناسی تحقیق کمی و روش آن پیمایشی بوده است که بین 768 نفر از زنان و مردان 15 تا 65 سالة دو شهر گرگان و کرمان براساس شیوههای ...
بیشتر
مقالة حاضر با تلفیقی از نظریههای برساختگرایی اجتماعی و فمنیستی به بررسی کمّوکیف آسیبپذیری زنان در سوانح طبیعی به منظور مدیریت بهینة ریسک سوانح طبیعی با هدف کاهش میزان آسیبپذیری آنان میپردازد. روششناسی تحقیق کمی و روش آن پیمایشی بوده است که بین 768 نفر از زنان و مردان 15 تا 65 سالة دو شهر گرگان و کرمان براساس شیوههای نمونهگیری خوشهای، طبقهبندی متناسب و تصادفی نظاممند انجام شده است. نتایج نشان داد که حوزههای مهم آسیبپذیری زنان در سوانح طبیعی عبارت بودند از: فقدان امنیت، فقدان اشتغال، فقدان یا ضعف آموزش در زمینة سوانح طبیعی و مشکلات فرهنگی یا انگارههای تفکر سنتی مردان درخصوص زنان و باورنداشتن به مشارکت زنان در سوانح. همچنین، دلایل مهم آسیبپذیری زنان در سوانح طبیعی، در مقایسه با مردان، عبارت بودند از: پتانسیل و زمینة آسیبپذیری بیشتر روحی و روانی زنان (به دلیل عاطفیبودن، داشتن ترس و اضطراب و...)، شرایط اجتماعی تعریفشده برای زنان در جامعه و رعایتنکردن حقوق زنان از طرف جامعه و مسئولان، آسیبپذیری جسمانی و فیزیکی زنان و حفظ حجاب در زمان وقوع سوانح و... . دلالت یافتهها بر آن است که سوانح طبیعی ذاتاً پدیدههای اجتماعیاند و در ساختار یا نظام اجتماعی ریشه دارند. ازاینرو، آسیبپذیری زنان در سوانح طبیعی را میتوان بهمنزلة امری برساختی و نتیجة ساختارهای اجتماعی و نظامهای معنایی آن دانست که تفکیک نقشی زن و مرد موجب تولید و بازتولید این آسیبپذیری میشود.