جامعه شناسی
حسین دانش مهر؛ امیر خداکرم محمد علی الزندی؛ کورده احمد محمود
چکیده
پژوهش حاضر به دنبال روایت فعالین زن از نقش و جایگاه زنان در تغییر ساختار اجتماعی اقلیم کردستان است. این مقاله با تشریح تغییرات ساختاری در بافت اجتماعی سیاسی اقلیم کردستان، عوامل موثر بر نقش و جایگاه زنان در این تغییرات را واکاوی میکند. این پژوهش در سنت روش کیفی قرار داشته و از تحلیل روایت و ذیل آن، مصاحبهی روایی استفاده شده است. ...
بیشتر
پژوهش حاضر به دنبال روایت فعالین زن از نقش و جایگاه زنان در تغییر ساختار اجتماعی اقلیم کردستان است. این مقاله با تشریح تغییرات ساختاری در بافت اجتماعی سیاسی اقلیم کردستان، عوامل موثر بر نقش و جایگاه زنان در این تغییرات را واکاوی میکند. این پژوهش در سنت روش کیفی قرار داشته و از تحلیل روایت و ذیل آن، مصاحبهی روایی استفاده شده است. بدین منظور راهبرد مصاحبهی «نیمه ساختاریافته» و نمونهگیری هدفمند و همگن برای مصاحبه با هجده نفر از فعالین در انجمنها اتخاذ گردیده است. دادهها در قالب ١١ مضمون اولیه و ٥ مضمون ثانویه مورد تفسیر و تحلیل واقع شدند. نتایج نشان داد که تغییرات ساختار اجتماعی بعد از سال ١٩٩١میلادی، یعنی زمان استقلال اقلیم کردستان به وقوع پیوسته که در نتیجه آن، نقش و جایگاه زنان نیز دستخوش تغییر شده است. از آن زمان تااکنون احزاب سیاسی، به خواستهها و انجمن-های زنانه شکل داده در چهارچوب اهداف حزبی به مسائل زنان نگریستهاند. با وجود سیطره احزاب و توامان با آن سیطره فرهنگ پدرسالارانه، زنان با مشارکت و تصاحب پستهای مدیریتی و سیاسی توانستهاند جایگاه خود را در این ساختار بدست آورده و در این میان نقش آموزش و رسانهها و همچنین انجمنها مهم و تاثیر گذار بوده است. در نهایت این عوامل سبب پررنگشدن نقش و جایگاه زنان، کاهش آسیبهای اجتماعی و فرهنگی و نقشآفرینی آنها در انجمنها، پستهای مدیریتی و سیاسی گردد که ادامه تغییرات ساختاری را برای آنها ممکن کرده است.
جامعه شناسی
رضا اعظم زاده؛ سهیلا علیرضانژاد
چکیده
هدف از این پژوهش شناخت و فهم تجربه زنان سرپرست خانوار از نقش نانآوری و چگونگی اجرای آن به عنوان سرپرست خانوار است. در این بررسی برای دستیابی به اهداف پژوهش از نظریه داده بنیاد استفاده شد و گردآوری دادهها از طریق مصاحبه نیمهساختیافته با 33 نفر از زنان سرپرست خانوار شهرستان بهشهر انجام شد. کدگذاری باز منجر به ظهور چهار مقوله اصلی ...
بیشتر
هدف از این پژوهش شناخت و فهم تجربه زنان سرپرست خانوار از نقش نانآوری و چگونگی اجرای آن به عنوان سرپرست خانوار است. در این بررسی برای دستیابی به اهداف پژوهش از نظریه داده بنیاد استفاده شد و گردآوری دادهها از طریق مصاحبه نیمهساختیافته با 33 نفر از زنان سرپرست خانوار شهرستان بهشهر انجام شد. کدگذاری باز منجر به ظهور چهار مقوله اصلی ا- سرپرستیخانوار؛ 2– فقر زنانسرپرست؛ 3- تنهاییزنان در اداره خانوار؛ 4- کسب درآمد و نانآوری شد. این زنان پس از پذیرش نقش سرپرستی و در نقش نانآور به دو شکل فعالیتهای اقتصادی خود را انجام میدهند: 1-فعالیتهای اقتصادی از داخل خانه؛ 2- فعالیتهای اقتصادی خارج از خانه. آنان در دو الگوی پارادایمی قرار میگیرند: 1-خود به مثابه عامل تغییر، 2-خود به مثابه نیازمند حمایت. در پارادایم اول درک زنان از زنانگی، توانایی تغییر در زندگی و موفقیت در اهداف است. اما زنان در پارادایم دوم از اعتماد به نفس لازم برای استقلال در زندگی برخوردار نیستند و درک آنان از زنانگی، مانع تلاش برای تغییر در زندگی بدون حمایت دیگران است، پیامد حمایتطلبی زنان، احساس فناشدن و فقدان سرمایههای اقتصادی و اجتماعی است. یافتهها نشان میدهند که در چگونگی ایفای نقش زنان به عنوان زن سرپرست خانوار؛ عوامل خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی، جنسیت و حمایت نهادهای دولتی تاثیرگذار هستند؛ اما مقوله هسته نشان از اهمیت فهم زنان از زنانگی خود دارد، ازاینرو مداخلهها و حمایتهای دولتی لازم است با توجه به این ویژگی انجام شود.
جامعه شناسی
محمد حسین قربانی؛ عبدالعظیم جوکار؛ حمید رضا صفری
چکیده
هدف از تحقیق حاضر، تدوین الگوی توسعه کسب و کارهای ورزشی زنان در استان تهران بود. این پژوهش از نوع مطالعات کیفی بود که با استفاده از تکنیک نظریة برخاسته از داده ها انجام گرفـت. جامعـة پـژوهش را کلیـة نخبگان و متخصیص حوزه اشتغال، کارآفرینی و کسب و کارهای ورزشی تشکیل داد که تعداد 18 نفر از آنها با اسـتفاده از روش نمونـه گیـری نظـری و گلولـهبرفـی ...
بیشتر
هدف از تحقیق حاضر، تدوین الگوی توسعه کسب و کارهای ورزشی زنان در استان تهران بود. این پژوهش از نوع مطالعات کیفی بود که با استفاده از تکنیک نظریة برخاسته از داده ها انجام گرفـت. جامعـة پـژوهش را کلیـة نخبگان و متخصیص حوزه اشتغال، کارآفرینی و کسب و کارهای ورزشی تشکیل داد که تعداد 18 نفر از آنها با اسـتفاده از روش نمونـه گیـری نظـری و گلولـهبرفـی انتخـاب شـدند. ابـزار جمـع آوری داده هـا، مصـاحبه هـای نیمه ساختاریافته بود که تا رسیدن به اشباع نظری ادامه یافت. در الگوی نهایی تحقیق که بر اساس کدگذاری و تحلیل داده ها شکل گرفت، عوامل عِلی (نیاز به خودشکوفایی، چشم انداز روشن، توسعه بهره وری زنان، درآمدزایی، تناسب کسب و کارهای ورزشی و نیل به استانداردها) لزوم توجه به پدیده محوری که خوداشتغالی و بهبود فضای کسب و کار است را نشان داده و راهبردهای خوداشتغالی و بهبود فضای کسب و کار (سیاستگذاری و برنامه ریزی، آموزش کارآفرینی، حمایت قانونی، تشویق کارآفرینی، ترویج کارآفرینی و توسعه اکوسیستم کارآفرینی) با لحاظ عوامل مداخلهگر (موانع حقوقی- قانونی، کسب و کار نامناسب، حمایت مالی ناکافی، حمایت ناکافی از کارآفرینی) و زمینه های موجود(محدودیت های فرهنگی، محدودیت های اجتماعی، محدودیت های فردی، مشارکت ورزشی ناکافی، نیروی انسانی مستعد و مزیت پایتخت) پیامدها (توسعه احتماعی، توسعه اقتصادی، مشارکت ورزشی زنان، ارتقا عملکرد ورزش زنان و تندرستی زنان) را در پی خواهد داشت. نتایج این تحقیق میتواند به عنوان الگویی برای اقدامات و برنامه های توسعه مشاغل ورزشی زنان مورد استفاده سیاستگذاران، برنامه ریزان و مدیران ورزشی قرار گیرد.
جامعه شناسی
امید قادرزاده؛ فرشته خیراندیش
چکیده
ججامعهپذیری جنسیتی از سازههای مفهومی و نظری راهگشا در فهم مردسالاری و فرودستی زنان است. پژوهش حاضر در نظر دارد تا به میانجی روایت زنان، به ابعاد جامعهپذیری جنسیتی و منابع آن بپردازد. پژوهش حاضر با روششناسی کیفی و روش تحلیل تماتیک در میان نمونهای از زنان سنندجی به انجام رسیده است. در نمونة پژوهش،30 نفر زن مشارکت داشتند. یکی ...
بیشتر
ججامعهپذیری جنسیتی از سازههای مفهومی و نظری راهگشا در فهم مردسالاری و فرودستی زنان است. پژوهش حاضر در نظر دارد تا به میانجی روایت زنان، به ابعاد جامعهپذیری جنسیتی و منابع آن بپردازد. پژوهش حاضر با روششناسی کیفی و روش تحلیل تماتیک در میان نمونهای از زنان سنندجی به انجام رسیده است. در نمونة پژوهش،30 نفر زن مشارکت داشتند. یکی از ابعاد جامعهپذیری جنسیتی، نقشهای جنسیتی است که بر مبنای تحلیل اظهارات زنان، به 4 تم اصلیِ «هویتیابی بر مدار خانه»، «نقشهای ابزاری»، «نظم مراقبتی مردسالار» و «سقف شیشهای و دشواری ارتقای زنان شاغل» دست یافتیم. دومین بُعد جامعهپذیری جنسیتی، کلیشههای جنسیتی است. بر مبنای روایت زنان، کلیشههای جنسیتی بر خودپنداره و شخصیت زنان سیطره دارد و ردپای آن را میتوان در فضاهای همگانی، مدیریت خانواده، ازدواج دختران و روابط زناشویی پیدا کرد. «جنسیتیشدن فضای همگانی» و «نا امنی فضای همگانی و مقصرانگاری زنان» از جمله کلیشههای مستتر در فضاهای همگانی و «هویت ابرازی» و «جنسیتی شدن کار و تحصیل» کلیشههای مربوط به شخصیت زنان را شکل داده-اند. همچنین، «ریسکناپذیری و تصمیمگیری وابسته» و «تفکیک جنسیتی مدیریت و برنامهریزی در خانواده» ناظر بر کلیشههای حوزة مدیریت خانواده و «تعجیل و سختگیری در ازدواج»، «زن بهمثابه ابژه جنسی» و «زن بهمثابه ناموس»، کلیشة جنسیتی حاکم بر انتخاب همسر و مسائل و روابط زناشویی محسوب میشود. الگوپذیری از «خانواده و بستگان» و «رسانههای ارتباط جمعی»، اصلیترین منابع جامعهپذیری جنسیتی زنان مورد مطالعه را شکل دادهاند.
جامعه شناسی
زهره امیدی پور؛ علی رجبلو؛ سوسن باستانی
چکیده
همزمان با رویارویی ایران با مدرنیتۀ غربی و شکلگیری تقابلات گفتمانی متأثر از آن، زنان، هویت و شرایط زندگی آنها بهعنوان یکی از مهمترین سوژهها مورد توجه قرار گرفت. به دنبال آن، دامنۀ وسیعی از گفتار پیرامون آنها در این گفتمانها شکل گرفت و زنان به یکی از محورهای تنازع تبدیل شدند. مقالۀ حاضر با بررسی گفتارهای شکلگرفته حول ...
بیشتر
همزمان با رویارویی ایران با مدرنیتۀ غربی و شکلگیری تقابلات گفتمانی متأثر از آن، زنان، هویت و شرایط زندگی آنها بهعنوان یکی از مهمترین سوژهها مورد توجه قرار گرفت. به دنبال آن، دامنۀ وسیعی از گفتار پیرامون آنها در این گفتمانها شکل گرفت و زنان به یکی از محورهای تنازع تبدیل شدند. مقالۀ حاضر با بررسی گفتارهای شکلگرفته حول محور زنان در نوشتههای دورۀ مشروطه، با بهرهگیری از روش تحلیل گفتمان انتقادی به واکاوی نحوۀ صورتبندی سوژۀ زن مدرن در گفتمانهای برجستۀ این دوره میپردازد. هدف این پژوهش آن است که معنای سوژۀ زن مدرن در هر کدام از گفتمانهای دوره مشروطه و ایدئولوژیهای حاکم بر آنها را درک کنیم. همچنین به بررسی جایگاه هر کدام از گفتمانها و احراز موقعیت آنها در گفتمان مسلط بپردازیم.
نتایج تحقیق نشان میدهد زن مدرنی که در تقابل با سنت شکل گرفت، در گفتمان تجددگرا بهمثابۀ سوژۀ مطالبهگر نقاد، در گفتمان سنتی، بهمثابۀ زن اروپاییمآب و بیقید است. گفتمان تلفیقی نیز در میانۀ این تنازع، به برساخت سوژۀ زنی میپردازد که بهمثابۀ زن آگاه شریعتمدار و تکلیفمحور در این کشاکش معنایی شناخته میشود. معنای برساختۀ گفتمان تلفیقی بهدلیل عدم تنازع آشکار با سنتهای مذهبی جایگاه بهتری بهدست آورده و توانسته است در ادوار دیگر نیز تداوم یابد.
جامعه شناسی
فاطمه جعفری نعیمی؛ ملیحه علی مندگاری؛ علی روحانی
چکیده
بقا مهمترین دغدغۀ بشر در طول تاریخ بوده است. تحرک مکانی (مهاجرت) یکی از راهکارهای انسان برای دستیابی به بقا بوده است. در فرایند مهاجرت، اولین و مهمترین کنش مهاجران، بهویژه مهاجران فرودست،کنشهای بقا و سازگاریمحور با جامعۀ مقصد است. پژوهش حاضر به دنبال واکاوی چگونگی کنشهای بقامحور در میان زنان مهاجر حاشیهنشین شهر یزد است. ...
بیشتر
بقا مهمترین دغدغۀ بشر در طول تاریخ بوده است. تحرک مکانی (مهاجرت) یکی از راهکارهای انسان برای دستیابی به بقا بوده است. در فرایند مهاجرت، اولین و مهمترین کنش مهاجران، بهویژه مهاجران فرودست،کنشهای بقا و سازگاریمحور با جامعۀ مقصد است. پژوهش حاضر به دنبال واکاوی چگونگی کنشهای بقامحور در میان زنان مهاجر حاشیهنشین شهر یزد است. روش پژوهش کیفی است و در آن، از رویکرد نظریۀ زمینهای استفاده شده است. مشارکتکنندگان 21 نفر از زنان مهاجر به شهر یزد از استانهای مختلف کشور با مدت اقامت بیش از دو سال بودهاند که بهصورت هدفمند و به شیوۀ نمونهگیری نظری انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها مصاحبۀ نیمهساختاریافته است و تحلیل دادهها به شیوۀ کدگذاری باز، محوری و گزینشی صورت گرفته است. یافتهها نشان داد شکاف نسلی و سیاستگذاریهای نامناسب در مبدأهای مهاجرتی با ایجاد تغییرات گسترده بهصورت پیوند بقا به مادیات، زنان را وادار به کنش عقلانی و اتخاذ مهاجرت بهعنوان راهبردی عملی برای دستیابی و حفظ بقا میکند. این مسیر غالباً عقلانی، همراه با اندازهگیری و محاسبه و با محوریت پول است. اما در فرایند دوام و بقا در مقصد، زنان نیازمند مشوقهایی فراتر از پول هستند. هرچند مسیر اصلی سرتاسر محاسبه است، معنویت در زنان با کارکرد امیدزایی و التیامبخشی به آسیبهای روانی، سازگاری زنان مهاجر را افزایش میدهد و پشتوانهای برای ایستادگی و تلاش آنان برای تضمین و تسهیل بقا را فراهم میکند.
جامعه شناسی
حسین افراسیابی؛ زهرا خرمیان
چکیده
بهموازات تغییر در جایگاه و نقش زنان، تحرک جغرافیایی و مهاجرت مستقل زنان در سالهای اخیر، رشد قابلتوجهی داشته است. این پدیده ابعاد و پیامدهای ناشناختهای بهویژه از دیدگاه خود زنان مهاجر دارد. هدف این پژوهش، فهم زمینهها و پیامدهای مهاجرت مستقل دختران جوان است. این پژوهش با رویکرد کیفی عام (بنیادی) اجرا شده است. دادهها از طریق ...
بیشتر
بهموازات تغییر در جایگاه و نقش زنان، تحرک جغرافیایی و مهاجرت مستقل زنان در سالهای اخیر، رشد قابلتوجهی داشته است. این پدیده ابعاد و پیامدهای ناشناختهای بهویژه از دیدگاه خود زنان مهاجر دارد. هدف این پژوهش، فهم زمینهها و پیامدهای مهاجرت مستقل دختران جوان است. این پژوهش با رویکرد کیفی عام (بنیادی) اجرا شده است. دادهها از طریق مصاحبۀ نیمهساختاریافته با 18 زن جوان که بهتنهایی به شهر یزد مهاجرت کردهاند، گردآوری شد. گزینش مشارکتکنندگان به شیوۀ نمونهگیری هدفمند و گلولهبرفی انجام گرفت. دادهها پس از مکتوبشدن به شیوۀ کدگذاری دادهبنیاد تحلیل شدند. حاصل تحلیل در قالب هفت مقولۀ اصلی و یک مقولۀ مرکزی ارائه شده است. مقولههای اصلی عبارتاند از: ترجیح غریبگی، تأمین شغلی/مالی، ذائقۀ زیست مستقل، فشار و کنترل خانواده، فاصلهگذاری اجتماع میزبان، کژسازگاری و تنگنای اسکان. برساخت هویت دوپاره نیز بهعنوان مقولۀ مرکزی شناخه شد. یافتهها نشان داد زیست ناپایدار در مبدأ با زیست چندپاره در مقصد به شکلگیری هویت دوپاره در میان مشارکتکنندگان منجر شده است. دختران مهاجر تحت محدودیتها و فشارهای مبدأ اقدام به مهاجرت میکنند، اما سازگاری وزندگی در مقصد نیز برای آنها خالی از چالش نیست. مواجهۀ آنها با شرایط جدید، برساخت هویتی دوگانه را برای آنها به همراه دارد.
جامعه شناسی
احمد دراهکی؛ معصومه اخوان ارمکی
چکیده
مادر شدن جنبۀ مهمی از زندگی زنان است که با دو کارکرد مهم زایش و پرورش فرزند، نمود پیدا میکند. با ظهور مدرنیته، مادرشدن و مادری کردن بهعنوان نقش اصلی زنان مورد پرسش و بازتعریف قرار گرفته است. بررسی نگرش به هویت مادری در ارتباط با تمایلات فرزندآوری زنان میتواند در شناخت تحولات باروری در ایران کمککننده باشد. در این راستا 385 نفر از ...
بیشتر
مادر شدن جنبۀ مهمی از زندگی زنان است که با دو کارکرد مهم زایش و پرورش فرزند، نمود پیدا میکند. با ظهور مدرنیته، مادرشدن و مادری کردن بهعنوان نقش اصلی زنان مورد پرسش و بازتعریف قرار گرفته است. بررسی نگرش به هویت مادری در ارتباط با تمایلات فرزندآوری زنان میتواند در شناخت تحولات باروری در ایران کمککننده باشد. در این راستا 385 نفر از زنان 18-44 سال دارای حداقل یک فرزند ساکن در مناطق شهری کاشان به روش نمونهگیری خوشهای چند مرحله انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج بیانگر میانگین 2/2 فرزند قصد شده در زنان مطالعه است. میانگین نمره نگرش به هویت مادری پاسخگویان، بالاتر از میانگین مورد انتظار است. این موضوع بیانگر آن است که هنوز هویت مادری برای بخش قابلتوجهی از زنان در اولویت و اهمیت قرار دارد. نتایج تحلیل چند متغیره بیانگر آن است که با کنترل همه متغیرها، متغیر نگرش به هویت مادری بهصورت مثبت و نگرش به برابرطلبی جنسیتی و تحصیلات بهصورت منفی بر قصد فرزندآوری زنان تأثیرگذار هستند. از سوی دیگر نتایج تحلیل مسیر بیانگر نقش میانجی و واسطهای نگرش به هویت مادری در ارتباط با تأثیرگذاری متغیرهای برابرطلبی جنسیتی و تحصیلات بر قصد فرزندآوری زنان است. با توجه به تغییراتی که در مولفههای گفته شده در حال وقوع است، پیشنهاد میشود سیاستگذاران گسترش تسهیلات و برنامههای حمایتی که منجر به کاهش تعارض بین مؤلفههای توانمندی و استقلال زنان با هویت مادری میگردند را در سیاستهای جدید جمعیتی در نظر بگیرند.
جامعه شناسی
مرضیه موفق؛ رسول نظری؛ الهام مشکل گشا
چکیده
هدف از این پژوهش، ارائۀ مدل تبیین راهکارهای کاهش نابرابری جنسیتی در مدیریت ورزش ایران است. این پژوهش به لحاظ فلسفی از نوع تفسیرگرایانه و از منظر رویکرد از نوع استقرایی است. این مطالعه به لحاظ راهبرد از نوع نظریۀ دادهبنیاد و از نوع پژوهش کیفی است. دادهها بهوسیلۀ مصاحبه به دست آمدهاند و جامعۀ آماری آن را 15 نفر از صاحبنظران حوزۀ ...
بیشتر
هدف از این پژوهش، ارائۀ مدل تبیین راهکارهای کاهش نابرابری جنسیتی در مدیریت ورزش ایران است. این پژوهش به لحاظ فلسفی از نوع تفسیرگرایانه و از منظر رویکرد از نوع استقرایی است. این مطالعه به لحاظ راهبرد از نوع نظریۀ دادهبنیاد و از نوع پژوهش کیفی است. دادهها بهوسیلۀ مصاحبه به دست آمدهاند و جامعۀ آماری آن را 15 نفر از صاحبنظران حوزۀ مدیریت ورزش تشکیل میدهند. برای نمونهگیری از روش گلولهبرفی استفاده شد و نمونهگیری تا رسیدن به حد اشباع نظری ادامه پیدا کرد. برای جمعآوری اطلاعات، از مصاحبۀ نیمهساختاریافته و بهمنظور تجزیه و تحلیل دادهها از سه فرایند همپوش کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری نظری استفاده شد. با درنظرگرفتن متن تمام مصاحبهها در مرحلۀ کدگذاری باز، تعداد 303 مفهوم شناسایی شد که پس از تجمیع کدهای مشابه، 23 مفهوم به دست آمد. سپس در مرحلۀ کدگذاری محوری ده مقولۀ اصلی مشخص شد. نتایج نشان داد که معیارهای انتخاب و احراز پستهای مدیریت در سازمانهای ورزشی به دلایل فرهنگی و فردی منصفانه نیستند. پیشنهاد میشود معیارهای انتخاب به گونهای باشند که هم سلسلهمراتب لحاظ شود و هم شروع از سطح میانی باشد؛ درنتیجه قوانین به صورتی تنظیم شوند که حضور بانوان در حیطههای اجتماعی و فرهنگی و از جمله فعالیتهای ورزشی، برجستهتر شود و انتخاب بانوان با نگرش به شایستهسالاری و تخصصگرایی باشد.
جامعه شناسی
مهدیه اخوندی؛ کرم حبیب پور گتابی؛ زهرا حضرتی صومعه
چکیده
موضوع مشارکت سیاسی زنان در کشورهای درحالتوسعه، پدیدۀ پیچیدهای است و به پویایی و توسعۀ نظامهای سیاسی مربوط میشود. هدف این پژوهش، درک و تحلیل وضعیت مشارکت سیاسی زنان است که با روششناسی کیفی و روش نظریۀ زمینهای انجام شد. به این منظور با هفده زن ساکن شهر تهران که با روش نمونهگیری هدفمند و ترکیبی از راهبردهای گلولهبرفی و ...
بیشتر
موضوع مشارکت سیاسی زنان در کشورهای درحالتوسعه، پدیدۀ پیچیدهای است و به پویایی و توسعۀ نظامهای سیاسی مربوط میشود. هدف این پژوهش، درک و تحلیل وضعیت مشارکت سیاسی زنان است که با روششناسی کیفی و روش نظریۀ زمینهای انجام شد. به این منظور با هفده زن ساکن شهر تهران که با روش نمونهگیری هدفمند و ترکیبی از راهبردهای گلولهبرفی و حداکثر تغییرات انتخاب شده بودند، مصاحبههای عمیق و نیمهساختاریافته انجام شد. پس از تحلیل دادهها، 85 کد اولیه، هفت مقوله محوری و یک مقولۀ هسته از خلال نظام کدگذاری دادهها استخراج شد: شرایط علی (مسائل و چالشهای اقتصادی، حکمرانی برابرمحور)، شرایط زمینهای (ساختار سیاسی نابرابر و چالشهای مردسالارانه)، شرایط مداخلهگر (عوامل شخصیتی- روحی)، راهبردها (شایستهسالاری و ایجاد بستر شکوفایی) و پیامدها (کنشگری فعال سیاسی زنان و طرد انفعال سیاسی). همچنین «مشارکت سیاسی زنان؛ کنشی معنادار و چندوجهی» بهعنوان مقولۀ هسته احصا شد و درنهایت مدل پارادایمی مستخرج از دادهها تنظیم شد. یافتهها بر این دلالت دارند که زنان در مشارکت سیاسی عاملان و کنشگرانی فعال بوده و دست به کنشهای مبتنی بر زمینههای سیاسی میزنند؛ کنشی از نوع مشارکت که با شناسایی موانع و عوامل تسهیلگر میتواند راهگشای مشارکت سیاسی فعال آنان به عنوان شهروندانی اثرگذار در حوزۀ سیاست بدل شود.
جامعه شناسی
فاطمه بازگیر؛ جمال محمدی
چکیده
تلاش این پژوهش مطالعۀ کیفی تجارب زیستۀ زنان سالمند از طرد اجتماعی در سرای سالمندان شهر خرمآباد است. برای نیل به این هدف، از نظریۀ زمینهای استفاده شده تا علل، شرایط مداخلهگر و پیامدهای تجربۀ طرد اجتماعیِ زنانِ سالمند بهشیوهای ژرفنگرانه واکاوی شود. سوژهها به شیوۀ نمونهگیری هدفمند از میان ساکنین سرای سالمندان حاج صدیق ...
بیشتر
تلاش این پژوهش مطالعۀ کیفی تجارب زیستۀ زنان سالمند از طرد اجتماعی در سرای سالمندان شهر خرمآباد است. برای نیل به این هدف، از نظریۀ زمینهای استفاده شده تا علل، شرایط مداخلهگر و پیامدهای تجربۀ طرد اجتماعیِ زنانِ سالمند بهشیوهای ژرفنگرانه واکاوی شود. سوژهها به شیوۀ نمونهگیری هدفمند از میان ساکنین سرای سالمندان حاج صدیق و فرزانگان شهر خرم-آباد انتخاب شدهاند و با آنها مصاحبۀ عمیق فردی انجام شده است. نتایج تحلیل مصاحبهها بیانگر آن است که نابرخورداری زنان از پایگاه اقتصادیِ مستقل (نداشتن پشتوانۀ مالی و ازدستدادن توان کار)، افول همبستگیهای سنتی در خانواده (زوال اقتدار مادرانگی، شکاف نسلی و رشد فردگرایی) و دگردیسی سبکهای زندگی (تغییر نوع و چیدمان وسایل خانگی، تغییر معنای کار خانگی و سیطرۀ مناسبات جنسیتی) اصلیترین شرایطیاند که خانوادهها در بستر آنها تصمیم میگیرند زنان سالمند را به سرای سالمندان تحویل بدهند. این شرایط علی، بهموازات تداوم سکونت و زیست زنان در سرای سالمندان، بهمیانجی برخی شرایط مداخلهگر به عوامل شکلدهندۀ تجربۀ طردشدگی زنان سالمند بدل میشوند. بدبینی مفرط (کاهش اعتماد به جامعه، حالت شکنندگی درونی) و احساس تنهایی (حسرت روابط گذشته، احساس فراموششدگی) دو مورد از مهمترین شرایط مداخلهگری هستند که مجرای اثرگذاری شرایط علی بوده و زنان سالمند را بهتدریج در وضعیتی ذهنی ـ روانی فرو میبرند که پیامدهایی اساسی برای آنها و تأثیر عمیقی بر شخصیتشان دارد. بدین معنا که در پی اثرگذاری این دو نوع شرایط آنچه در سرای سالمندان عاید زنان میشود احساس کندهشدن از جهان زندگی و افتادن در فرایند مرگ تدریحی است.
جامعه شناسی
مهسا تیزچنگ؛ شراره مهدی زاده
چکیده
مطالعۀ حاضر به توصیف و تحلیل تجربیات زنان کارگر خانگی از زیست در میان جهانهای متکثر و متفاوت میپردازد. هدف این مطالعه، درک تجربیات زیستۀ این زنان بهمنزلۀ گروهی خاموش و در حاشیه بهدلیل فقدان موقعیتی رسمی در ساختار قانونی و ضعف پژوهش است.رویکرد و روش مبتنی بر پدیدارشناسی اگزیستانسیال موریس مرلوپونتی است که متمرکز بر تجربۀ سوژۀ ...
بیشتر
مطالعۀ حاضر به توصیف و تحلیل تجربیات زنان کارگر خانگی از زیست در میان جهانهای متکثر و متفاوت میپردازد. هدف این مطالعه، درک تجربیات زیستۀ این زنان بهمنزلۀ گروهی خاموش و در حاشیه بهدلیل فقدان موقعیتی رسمی در ساختار قانونی و ضعف پژوهش است.رویکرد و روش مبتنی بر پدیدارشناسی اگزیستانسیال موریس مرلوپونتی است که متمرکز بر تجربۀ سوژۀ بدنمند در جهان است که ادراکش براساس وضعیت او در نسبت با دیگران و جهان تعین مییابد.جامعۀ آماری شامل زنان کارگر خانگی 25 تا 55 ساله در تهران است که به روش گلولهبرفی و نمونهگیری وابسته به معیار انتخاب شدند.نتایج مطالعه نشان میدهد سطوح برجستۀ ادراکی در میان این دست از زنان، حاصل وضعیت بیقدرتی، ابهام و درآسایشنبودن است که بهطور مشخصی منتج از غلبۀ روابط غیررسمی، به دور از نظارت قانونی و آمیخته با اعمال فرهنگی قشربندیشده است که ساختاری از سلسلهمراتب قدرت در سطح روزمره را بازتولید میکند. چنین زمینهای نیت یا انگیزه و اعمال روزمرۀ هردو سوی را دچار امکان چندخوانشیبودن میکند؛ امری که تا حد بسیار زیادی مولود زمینههای فرهنگی و باورهای اجتماعی در خصوص نظامهای اخلاقی، اصول منزلتی و نیز علل جایگیری افراد درون قشربندیهای اجتماعی سلسلهمراتبی است. ما بهطور مداوم در حال عمل براساس ادراک و آگاهی متأثر از چنین درهمتنیدگیهایی هستیم و بازتولید منظومههایی معرفتی را میسر میسازیم که لزوماً اشرافی بر تبعات یا نتایج آن نداریم.
جامعه شناسی
عثمان هدایت
چکیده
هدف پژوهش حاضر، درک پدیدارشناسانه از زیستجهان دختران مرزنشین از مواجهه با وضعیت فارغالتحصیلی است. برای این منظور، تجربیات دختران فارغالتحصیل مناطق مرزی مطالعه شد تا تعین چندگانۀ موقعیت فرودست مرزنشینی، جنسیتی و آموزشی آنها تحلیل شود. برای تحقق این امر، به تجربۀ زیستۀ دختران فارغالتحصیل دانشگاههای دولتی در چهار بعد بدن ...
بیشتر
هدف پژوهش حاضر، درک پدیدارشناسانه از زیستجهان دختران مرزنشین از مواجهه با وضعیت فارغالتحصیلی است. برای این منظور، تجربیات دختران فارغالتحصیل مناطق مرزی مطالعه شد تا تعین چندگانۀ موقعیت فرودست مرزنشینی، جنسیتی و آموزشی آنها تحلیل شود. برای تحقق این امر، به تجربۀ زیستۀ دختران فارغالتحصیل دانشگاههای دولتی در چهار بعد بدن زیسته، زمان زیسته، فضای زیسته و روابط انسانی زیسته پرداخته شد. از رویکرد هرمنوتیک و روششناسی ماکس وانمانن برای تفسیر و تحلیل تجربیات سی نفر در رشتههای مختلف دانشگاههای دولتی مناطق روستایی و شهری مرزی شهرستانهای مریوان، سروآباد و بانه استفاده شد. نتایج نشان داد درک مصاحبهشوندگان از بدنشان، حکایت از بدن فرسودۀ درحالتحلیل دارد که ورود به آموزش عالی و موقعیت مرزنشینی را مسبب آن میدانند. دختران زمان را بهصورت استرس و همراه با رنج اجتماعی زیست میکنند و فضای مرز برای آنها بعد از فارغالتحصیلی، بهصورت فضای ناامن و بیثباتی درک میشود که نشان از تجربۀ وضعیت استثنایی موقعیت آنها در مرز است. آنها همچنین روابط انسانی را متناقض تفسیر میکنند که حاکی از گسست از روابط قبل و بعد از فارغالتحصیلیشان دارد؛ روابطی که ناپایدار و بهصورت انقطاعی تجربه میشود؛ بنابراین آنها اگرچه نتوانستهاند با فارغالتحصیلی، موقعیت خود را تغییر دهند، درک عمیقی از آن را پیدا کردهاند که بیانگر نقد جدی به نقش آموزش عالی در تغییر زنان در مناطق مرزی است.
جامعه شناسی
صدیقه پیری؛ زهرا اسدحیدری
چکیده
هدف پژوهش حاضر پاسخدادن به این پرسش است که دختران و مادرانشان چگونه وفاداری را فهم و معنا میکنند. به عبارتی میان فهم و درک دختران و مادرانشان از وفاداری چه تفاوتی وجود دارد؟ همچنین در امتداد آن، این سؤال مطرح میشود که راهبرد این دو گروه هدف در مواجهه با بیوفایی چیست. در خلال پاسخ به این پرسشها و رصد تحولات معنایی و ارزشی مفهوم ...
بیشتر
هدف پژوهش حاضر پاسخدادن به این پرسش است که دختران و مادرانشان چگونه وفاداری را فهم و معنا میکنند. به عبارتی میان فهم و درک دختران و مادرانشان از وفاداری چه تفاوتی وجود دارد؟ همچنین در امتداد آن، این سؤال مطرح میشود که راهبرد این دو گروه هدف در مواجهه با بیوفایی چیست. در خلال پاسخ به این پرسشها و رصد تحولات معنایی و ارزشی مفهوم وفاداری، تفاوت معنادهی، مواجهه و راهبردهای بهکاررفته توسط دختران متأهل و مادرانشان در مواجهه با فقدان وفاداری مورد مداقه قرار گرفت. از مجموعۀ مفاهیم نظری «عشق سیال» باومن، «رابطۀ ناب» گیدنز، «سرمایهداری عاطفی» ایلوز، «ستایش عشق» بدیو، «انواع کنشهای معنادار» وبر، مفهوم مدارای اجتماعی و مواردی از این قبیل برای ایجاد حساسیت نظری در کار پژوهش استفاده شد. به کمک مصاحبۀ نیمهساختاریافته و با استفاده از نمونهگیری هدفمند، دادهها از 24 مصاحبه با دختران 23-33 سالۀ (متأهل) شهر تهران و مادرانشان جمعآوری شد. با استفاده از روش تحلیل تماتیک، 15 مضمون اصلی بهدست آمد که آنها را در سه محور دستهبندی کردیم. محور اول تصور معنایی از وفاداری است، محور دوم شامل راهبردها و محور پایانی مداخلهگرها است.
جامعه شناسی
محمود محمدی
چکیده
ادراک و تجربه از جنسیت بهمثابۀ الگوی تثبیتشده میتواند در کنشهای اجتماعی و تربیتی افراد نقش مهمی داشته باشد. این مقاله به بررسی تجربیات زیستۀ دانشجویان دختر دانشگاه فرهنگیان از دخترانگی میپردازد. روش پژوهش، کیفی و رویکرد آن پدیدارشناسی است. نمونههای مورد بررسی 22 نفر از دانشجویان دختر دانشگاه فرهنگیان هستند. تعداد نمونهها ...
بیشتر
ادراک و تجربه از جنسیت بهمثابۀ الگوی تثبیتشده میتواند در کنشهای اجتماعی و تربیتی افراد نقش مهمی داشته باشد. این مقاله به بررسی تجربیات زیستۀ دانشجویان دختر دانشگاه فرهنگیان از دخترانگی میپردازد. روش پژوهش، کیفی و رویکرد آن پدیدارشناسی است. نمونههای مورد بررسی 22 نفر از دانشجویان دختر دانشگاه فرهنگیان هستند. تعداد نمونهها براساس اصل اشباع نظری تعیین شد. جمعآوری دادهها نیز به روش مصاحبۀ نیمهساختاریافته صورت گرفت. روش تحلیل دادهها، روش تحلیل مضمون است. پس از جمعآوری دادهها، روایتهای دانشجویان از دخترانگی کدگذاری و مقولهبندی شدند. پس از کدگذاری، شش مقوله و سه مضمون اصلی استخراج شدند. مضامین اصلی استخراجشده شامل ویژگیهای دخترانگی، مسائل دخترانگی و عاملیت دخترانگی است. بررسی تجربیات زیستۀ دختران نشان میدهد اگرچه نمونههای بررسیشده برخی از ویژگیهای احساسی و رفتاری مرسوم دخترانگی را بازتولید میکنند، روایتهای دانشجویان از دخترانگی نشان میدهد آنها بهدلیل دختربودن با محدودیتها و محرومیتهایی در جامعه مواجه هستند. همچنین آنها در زندگی اجتماعی و روزمره احساس بیعدالتی و تبعیض میکنند. دانشجویان مورد بررسی از تصورات غلط اجتماعی که نسبت به دختران وجود دارد ناراضیاند و خواستار عاملیت و کنشگری بیشتر دختران در جامعه هستند.
جامعه شناسی
علی فیض اللهی
چکیده
خشونت خانگی در تمامی جوامع، در تمامی گروهها و طبقات اجتماعی مشاهده میشود و گزارشهای متعددی بر مسئلهبودن آن در ایران صحه گذاشتهاند. هدف این پژوهش، شناخت نحوۀ درک زنان از شرایط، زمینهها و پیامدهای خشونت خانگی در زندگی آنان است. این پژوهش کیفی و مبتنی بر روش نظریۀ زمینهای است. پاسخگویان از طریق روش نمونهگیری هدفمند با معیار ...
بیشتر
خشونت خانگی در تمامی جوامع، در تمامی گروهها و طبقات اجتماعی مشاهده میشود و گزارشهای متعددی بر مسئلهبودن آن در ایران صحه گذاشتهاند. هدف این پژوهش، شناخت نحوۀ درک زنان از شرایط، زمینهها و پیامدهای خشونت خانگی در زندگی آنان است. این پژوهش کیفی و مبتنی بر روش نظریۀ زمینهای است. پاسخگویان از طریق روش نمونهگیری هدفمند با معیار اشباع نظری از بین زنان مراجعهکننده به مراکز مثبت زندگی سازمان بهزیستی شهر ایلام انتخاب شدهاند. از معیار مقبولیت برای اعتباریابی و برای اطمینانپذیری از روش ممیزی استفاده شد. دادهها از طریق مصاحبۀ نیمهساختاریافته با 30 زن متأهل خشونتدیده، گردآوری شده و کدگذاری دادهها با استفاده از نرمافزار Nvivo12 انجام شده است. یافتهها حاکی از نقش عوامل خانوادگی همچون برهمکنش تنشآلود و ناهمترازی پایگاهی، عوامل اجتماعی نظیر مواجهۀ شبهکارناوالی با ازدواج و عوامل فرهنگی مانند تصورات مردسالارانه است. واکنشهای زنان عمدتاً انفعالی است و عادیانگاری نقش قربانی منفعل برای زنان، پیامد آن است. از برآیند مقولهها، مقولۀ هستۀ «خشونت خانگی علیه زنان محصول همآیندی درماندگی تجربهشدۀ زنان و تصورات مردسالارانه» حاصل شد که حاصل مدیریت خانواده در بستر حفظ کارکردهای سنت مردسالارانه در کنار انتقال ساختاری خشونت در سازوکاری فرهنگی و مبتنی بر جامعهپذیری جنسیتی است.
جامعه شناسی
عباس لطفی زاده؛ محمدجواد زاهدی مازندرانی
چکیده
در سالهای اخیر، دگرگونیهای گستردهای در روابط اجتماعی و صمیمی جامعۀ ایرانی بهویژه در میان زنان رخ داده است و امروزه زنان جوان دیدگاه و رویکرد متفاوتی در مقایسه با زنان نسلهای قبلی نسبت به روابط صمیمی از خود نشان میدهند.مقالۀ حاضر، تجربههای صمیمی سه نسل از زنان تبریزی را در ارتباط با شرایط اجتماعی دوران جوانیشان بررسی ...
بیشتر
در سالهای اخیر، دگرگونیهای گستردهای در روابط اجتماعی و صمیمی جامعۀ ایرانی بهویژه در میان زنان رخ داده است و امروزه زنان جوان دیدگاه و رویکرد متفاوتی در مقایسه با زنان نسلهای قبلی نسبت به روابط صمیمی از خود نشان میدهند.مقالۀ حاضر، تجربههای صمیمی سه نسل از زنان تبریزی را در ارتباط با شرایط اجتماعی دوران جوانیشان بررسی میکند و ابعاد جدیدی از صمیمیت زناشویی را برجسته و تحلیل میکند.روش تحقیق از نوع کیفی است. برای جمعآوری اطلاعات، از مصاحبههای روایتی و برای تحلیل دادهها از رویکرد نظریهپردازی زمینهای استفاده شده است.در این مقاله مدعی هستیم که در طول سه نسل مورد بررسی، نوعی دگرگونی در شیوههای صمیمیت رخ داده است. تحلیل یافتهها نشان میدهد در نسل اول و تا حدی نسل دوم، نظارت اجتماعی شدید روی برهمکنشهای اجتماعی منجر به تنظیمشدهبودن زندگی صمیمی شده بود، اما در نسل سوم با اشاعۀ نیروهای مدرن، بهتدریج صمیمیتهای ناب ظهور مییابند. همچنین در نسلهای اول و دوم، برهمکنشهای صمیمی در پشتصحنۀ زندگیهای اجتماعی انجام میگرفت، ولی با اشاعۀ نیروهای مدرن و کاهش آستانۀ شرم، پردههای اجتماعی حوزۀ صمیمیت نازکتر شده است؛ بهطوریکه در نسل سوم، ابراز علنی صمیمیت، نشانهای از مدرنبودن تلقی میشود. میتوان الگوی رایج در نسلهای اول و دوم را با اصطلاح «صمیمیت سنتی» و الگوی رایج در نسل سوم را با اصطلاح «صمیمیت مدرن» توصیف کرد.
جامعه شناسی
احمدرضا اصغرپور ماسوله؛ فریبا فیروزی؛ غلامرضا صدیق اورعی
چکیده
فرایند شغلیابی و نگهداشت موقعیت شغلی متأثر از عناصر متعدد از جمله جنس است. زنان، و بهویژه زنانی که سرپرست خانوادهاند، با دغدغههای فراوان در فرایند جستوجو و حفظ موقعیت شغلی مواجهاند. این پژوهش، که مشارکتکنندگان آن زنان سرپرست خانوار مددجوی کمیتة امدادند، تلاش نموده، با بهرهمندی از روش نظریة زمینهای، ادراکی از فرایند ...
بیشتر
فرایند شغلیابی و نگهداشت موقعیت شغلی متأثر از عناصر متعدد از جمله جنس است. زنان، و بهویژه زنانی که سرپرست خانوادهاند، با دغدغههای فراوان در فرایند جستوجو و حفظ موقعیت شغلی مواجهاند. این پژوهش، که مشارکتکنندگان آن زنان سرپرست خانوار مددجوی کمیتة امدادند، تلاش نموده، با بهرهمندی از روش نظریة زمینهای، ادراکی از فرایند کاریابی و تجربهزیستة این گروه از زنان در فرایند شغلیابی ارائه کند. یافتههای تحقیق نشان میدهد موقعیتهای شغلی زنان مطالعهشده در عمدة موارد به شکلی فرساینده و متزلزل است که کمتر میتوان آن را روشنگر آیندة مددجو دانست. در زندگی این زنان چالشهایی که در این فرایند بروز و ظهور میکند بیش از نقاط قوت احتمالی است. آنان به دلیل فعالیت شغلی بیش از سنین بازنشستگی مرسوم دچار فرسایش جسمی و روحی میشوند و وضعیت جسمیشان در آینده در معرض خطر قرار میگیرد. بهعلاوه، این زنان در محیط کار با چالشهایی مواجه میشوند که ویژة زنان است و محیط کاری را برای آنان ناایمن میکند. این ناامنی ایشان را برای پذیرش موقعیت شغلی مردد میکند. درنتیجه، تأکید بر آموزشهایی با محوریت مهارتآموزی پایدار بهمنزلة یکی از راهبردهای اثربخش بر بهبود اوضاع ایشان گزارش میشود.
جامعه شناسی
فاطمه منصوریان راوندی؛ نرگس نیکخواه قمصری؛ محمد گنجی؛ سوسن باستانی
چکیده
هدف اصلی این پژوهش بررسی و طرح نظرات زنان و مردان دانشآموختۀ شاغل و چگونگی برساخت جنسیت در فضای کسبوکار است. این پژوهش ضمن اجتناب از نگاه تکبعدی و جزیرهای در تحلیل موضوع اشتغال و جنسیت، از روش نظریۀ دادهمحور استفاده نموده است. دادههای کیفی با کمک ابزار مصاحبۀ نیمهساختیافته و با روش نمونهگیری هدفمند از 22 نفر از زنان و ...
بیشتر
هدف اصلی این پژوهش بررسی و طرح نظرات زنان و مردان دانشآموختۀ شاغل و چگونگی برساخت جنسیت در فضای کسبوکار است. این پژوهش ضمن اجتناب از نگاه تکبعدی و جزیرهای در تحلیل موضوع اشتغال و جنسیت، از روش نظریۀ دادهمحور استفاده نموده است. دادههای کیفی با کمک ابزار مصاحبۀ نیمهساختیافته و با روش نمونهگیری هدفمند از 22 نفر از زنان و مردان دانشآموختۀ شاغل در شهر تهران و با نرمافزار MAXQDA و روش نظریۀ دادهمحور تفسیر شده است. مدل پارادایمی حاصل از تفسیر نظرات جامعۀ هدف این پژوهش نشانگر آن است که در تعامل با مجموعهای از شرایط همچون شرایط علّی (مناسبات جنسیتی حاکم بر فضای کار، باورهای جنسیتی و قواعد ساختدهنده)، شرایط زمینهای (چالشهای فضای کار، ماهیت فضای کار و حمایت شبکههای ارتباطی)، شرایط مداخلهگر (آشنایی با جایگاه حرفهای، کیفیت شغلی و پارادوکس دانشگاه و بازار کار)، و پدیدۀ هسته (ساخت جنسیتی اشتغال) معنا مییابد. زنان شاغل وقتی در شرایط دسترسی نابرابر به فرصتها و منابع قرار میگیرند، با استراتژی کنشگری فعال خود میتوانند نحوۀ دسترسی به منابع را تغییر دهند؛ اما این به معنای آزادی مطلق نیست و ساختار حاکم بر فضای کار با قواعد و منابعی مانند مناسبات جنسیتی، باورهای جنسیتی، قواعد ساختدهنده، فقدان حمایت شبکههای ارتباطی، فضای کار آمرانه، چالشهای محیط کار و تناقض بین خروجی دانشگاه و نیازهای بازار کار، کنش آنها را تغییر داده و با محدود کردن زنان، الزامآور بودن خود را نشان میدهد. مردان همچون زنان به وجود نوعی سلطۀ مردانه در کار، وجود قوانین تبعیضآمیز، چالشهای فضای کار، و پارادوکس دانشگاه و بازار کار در به حاشیه راندن زنان اذعان داشتند. بر مبنای این نتایج و نگاه چندمتغیره به برساخت جنسیت در فضای کار، دست یافتن زنان به امکان مشارکت بیشتر و سوق یافتن فضای کار بهسمت بیسالاری جنسیتی، در تعامل با بازاندیشی در سیاستگذاریهای اشتغال، اصلاح نگرش مدیران، و برقراری توازن قدرت در خانواده امکانپذیر خواهد شد.
جامعه شناسی
فاطمه غنی پور خندابی؛ محمد حسین اسدی داود آبادی؛ امید علی احمدی؛ علی روشنایی
چکیده
کار و اشتغال بهعنوان شالودۀ تأمین درآمد و مایحتاج روزمره و بستر بروز خلاقیتها و توانمندیهای انسانی در طول تاریخ، فارغ از تأثیرات جنسیتی، سنی و طبقاتی نبوده است. محدودۀ نفوذ این متغیرهای اجتماعی را گفتمان غالب بر هر دوره، طی فرایند تاریخی و درون بافت اجتماعی- فرهنگی خاصی از طریق اعمال قدرتهای موجود اجتماعی مشخص میکند. پژوهش ...
بیشتر
کار و اشتغال بهعنوان شالودۀ تأمین درآمد و مایحتاج روزمره و بستر بروز خلاقیتها و توانمندیهای انسانی در طول تاریخ، فارغ از تأثیرات جنسیتی، سنی و طبقاتی نبوده است. محدودۀ نفوذ این متغیرهای اجتماعی را گفتمان غالب بر هر دوره، طی فرایند تاریخی و درون بافت اجتماعی- فرهنگی خاصی از طریق اعمال قدرتهای موجود اجتماعی مشخص میکند. پژوهش حاضر با انتخاب نظریه و روش تحلیل گفتمان براساس خوانش لاکلا و موفه، جستاری در تاریخ اشتغال زنان و اثرات آن بر حیات فردی و اجتماعی زنان و خانواده ایرانی است. مبنای این تحلیل، اسناد و دادههای تاریخی دورههای مختلف ایران در مقاطع پیشامدرن، دورۀ اقتصاد امتیازی قاجاریه، پهلوی و انقلاب اسلامی است.نتایج تحلیل نشان میدهد در گفتمان انقلاب اسلامی با دال مرکزی «تساوی و عدم تشابه حقوقی زن و مرد» نظامی معنایی از دالهای عفاف و حجاب، تفکیک جنسیتی مشاغل و محل اشتغال و اولویت حضور زنان در خانواده شکل گرفته است. تأکید بر محیط سالم و امن شغلی و ایفای همزمان و دور از تنش نقش همسری و مادری در کنار نقش شغلی موجب تمایز و برتری اشتغال زنان در دورۀ پس از انقلاب با دورۀ پهلوی و دورههای قبل از آن بوده است.
جامعه شناسی
قاسم زائری؛ فاطمه یوسفینژاد
چکیده
سیاست «کشف حجاب» اجباری از دی 1314 بهمنزلة سیاست رسمی حکومت پهلوی اول به اجرا درآمد و براساس آن، با اعمال قدرت شهربانی، زنان به بیحجابی ملزم شدند. در شهریور 1322، در دورة پهلوی دوم، دولت به حذف قید «اجباری» در این سیاست حکم داد. این مقاله به بررسی مقاومت عاملان اجتماعی، بهویژه عاملیت زنانه، در مقابل اجرای این قانون اختصاص ...
بیشتر
سیاست «کشف حجاب» اجباری از دی 1314 بهمنزلة سیاست رسمی حکومت پهلوی اول به اجرا درآمد و براساس آن، با اعمال قدرت شهربانی، زنان به بیحجابی ملزم شدند. در شهریور 1322، در دورة پهلوی دوم، دولت به حذف قید «اجباری» در این سیاست حکم داد. این مقاله به بررسی مقاومت عاملان اجتماعی، بهویژه عاملیت زنانه، در مقابل اجرای این قانون اختصاص دارد و نشان خواهد داد که در سه مقطع اصلی، از 1306ـ1314، 1314ـ1320 و 1320ـ1322، سه صورت متفاوت مقاومت در برابر بیحجابی شکل گرفته است. آغاز جنگ جهانی دوم در 1318 و حادثة اشغال ایران از سوی متفقین در 1320 مهمترین تحولات ساختاریاند که زمینه را برای کنشگری عاملان اجتماعی فراهم آورده است. نیاز پهلوی دوم به حمایت یا دستکم عدم مخالفت علما و روحانیت با سلطنتش، تغییر مهم دیگری است که به احیای نهادی روحانیت بهعنوان یک نیروی مهم در موضوع حجاب کمک میکند. مقاله نشان خواهد داد که روند یکنواخت و برنامهریزیشدهای در مواجهة زنان با «کشف حجاب» وجود ندارد و در برآیند تأثیرات نیروهای پراکندة تاریخی و اجتماعی است که زمینه برای «بازگشت به حجاب» در 1322 فراهم میشود. زنان مجموعهای از راهبردها نظیر مقاومت مثبت و نوآوری در طراحی لباس، مقاومت منفی و درگیری فیزیکی با مأموران شهربانی، مهاجرت، خانهنشینی و پذیرش محرومیت اجتماعی و نیز شکواییهنویسی به مراجع قانونی و نظایر آن را در مقابله با سیاست بیحجابی در پیش گرفتند. در جریان همین مقاومت و بازگشت، احکام گفتار بعدی حجاب، مثل «حجاب بهمثابة آزادی» یا مسئولیت دولت به ترویج حجاب، و نظایر آن شکل میگیرد. در این مقاله، از شیوة فوکویی تحلیل روندهای تاریخی استفاده شده و از اسناد دست اول و گزارشهای رسمی شهربانی و وزارت کشور و تاریخ شفاهی در مقاطع زمانی پیشگفته بهره برده شده است.
جامعه شناسی
احمد غیاثوند؛ سیده سارا اسدی
چکیده
هدف پژوهش حاضر بررسی تجارب زیستة زندگی مشترک زنان ساکن شهر کرمانشاه است که حداقل یک دهه از زندگی مشترک آنها گذشته و تمایلی به جدایی ندارند. روش پژوهش تحلیل روایت و شیوة نمونهگیری هدفمند است و درنهایت با 20 نفر مصاحبه به عمل آمد. نتایج حاصل از تجربة تداوم زندگی در قالب پنج مرحله نشان میدهد که خانوادهها با علاقة بیشتر و حتی ...
بیشتر
هدف پژوهش حاضر بررسی تجارب زیستة زندگی مشترک زنان ساکن شهر کرمانشاه است که حداقل یک دهه از زندگی مشترک آنها گذشته و تمایلی به جدایی ندارند. روش پژوهش تحلیل روایت و شیوة نمونهگیری هدفمند است و درنهایت با 20 نفر مصاحبه به عمل آمد. نتایج حاصل از تجربة تداوم زندگی در قالب پنج مرحله نشان میدهد که خانوادهها با علاقة بیشتر و حتی عجولانهتر به ازدواج دخترانشان مینگرند. این اضطرار در خانوادههای گسترده از کارکردهای اصلی خانواده ریشه میگیرد. در مرحلة دوم، دختران با ازدواجکردن زیست مشترک زیر یک سقف را در خانوادة شوهر همراه با اختلافها و چالشهای مختلف تجربه میکنند که به نوبة خود اجتماعیشدن و انطباقپذیری در نقش و جایگاه جدید را به همراه دارد. در مرحلة سوم، بعد از اوج تضاد و جدال، بهتدریج سازگاری و پذیرش همدیگر شروع میشود تا با جداشدن از خانوادة پدرشوهر و مستقلشدن به معنای زندگی مشترک دست یابند. در مراحل بعدی، بهتدریج در پناه پیدایی علاقة مشترک، دلبستگیهای بیشتر و مهارتافزایی زیست مشترک، در زندگی احساس آرامش میکنند. بر این اساس، چنانچه رویدادهای مختلف ثبات زندگی زناشویی زنان مطالعهشده را در قالب روایتی با دو تاروپود تعهد بیرونی خانوادهها و تعهد درونی زوجین در نظر بگیریم، میتوان تأثیر نظارت خانوادهها را در قالب حمایت عینی و الزام ذهنی و در سطح تجریدی دیگر، تعهد درونی زوجین در زندگی زناشویی را در قالب دو مفهوم تابآوری ذهنی و تقلای عینی برای شروع، ساختن، حفظ و دوام آوردن در زندگی زناشویی مورد توجه قرار داد.
جامعه شناسی
شهلا باقری؛ جواد مداحی؛ طاهره لطفی خاچکی
چکیده
تجرد، بالا رفتن سن ازدواج و خیل عظیم دختران مجرد بالای 30 سال، آمار بالای تحصیلکردههای مجرد و گفتمان عمومی جامعه در رابطه با کاهش شدید ازدواج به نظر میرسد پژوهشگران و اندیشمندان را مجاب کرده باشد تا این موضوع را مسئلهای اجتماعی بدانند. هدف پژوهش حاضر کشف معنا و علتهای بالارفتن سن و تأخیر ازدواج در میان دختران است. در ...
بیشتر
تجرد، بالا رفتن سن ازدواج و خیل عظیم دختران مجرد بالای 30 سال، آمار بالای تحصیلکردههای مجرد و گفتمان عمومی جامعه در رابطه با کاهش شدید ازدواج به نظر میرسد پژوهشگران و اندیشمندان را مجاب کرده باشد تا این موضوع را مسئلهای اجتماعی بدانند. هدف پژوهش حاضر کشف معنا و علتهای بالارفتن سن و تأخیر ازدواج در میان دختران است. در بخش روششناسی، از روششناسی کیفی و راهبرد نظریة زمینهای استفاده شد. تعداد 33 دانشجوی دختر بهصورت هدفمند به مدت بیش از یک سال بررسی شدند. پانزده مقولة اصلی و یک مقولة هسته از خلال کدگذاری دادهها استخراج شد: تحصیلات و بازاندیشی فرصتهای فردگرایانه، ادامهتحصیل مشغولیتی بازدارنده، تجربة رابطه با دیگری مهم، واکاوی شکست دیگران (خاطرات منفی)، ترس از طلاق، اعتمادناپذیری و متعهدنبودن مردان، محدودیت شغلی و جبر تحصیلی، سرزنش، تحقیر و اعمال فشار بر دختران مجرد، تحکم و نادیدهانگاری نظر دختر، انگیزههای دوران تجرد، دوران رهایی و مسئولیتناپذیری، جهاز، بازتولید فرهنگی مشقتبار، درآمد و تمکن مالی عاملی مهم برای تشکیل خانواده، روابط عاشقانة مدرن: سبک زندگی غربی، جمود و وسواس ناشی از افزایش سن و بزرگپنداری دافعههای ازدواج. «تجربة تجرد، تأخیری معنادار» بهعنوان مقولة نهایی انتخاب شد و در پایان مدل پارادایمی مستخرج از دادهها طرح شد.
جامعه شناسی
نفیسه فقیهی مقدس؛ فهیمه مومنی راد؛ سعید شریفی
چکیده
نوجوانی از مراحل مهم رشد و تکامل انسان است که ویژگیهای رشدی آن میتواند زمینهساز بروز انواع انحرافات و اختلالات شود. دختران به دلیل ویژگیهای جسمی و روانی خاص خود زودتر از پسران وارد مرحلة رشد جسمی و جنسی میشوند و مشکلات آنها در ابعاد بهداشتی، روانی و اجتماعی به دلایل تفاوتهای فیزیولوژیک، نقشهای اجتماعی و سنتهای حاکم ...
بیشتر
نوجوانی از مراحل مهم رشد و تکامل انسان است که ویژگیهای رشدی آن میتواند زمینهساز بروز انواع انحرافات و اختلالات شود. دختران به دلیل ویژگیهای جسمی و روانی خاص خود زودتر از پسران وارد مرحلة رشد جسمی و جنسی میشوند و مشکلات آنها در ابعاد بهداشتی، روانی و اجتماعی به دلایل تفاوتهای فیزیولوژیک، نقشهای اجتماعی و سنتهای حاکم در جامعه بیش از پسران است. با توجه به اینکه تاکنون پژوهشی در جهت کشف و تبیین چگونگی رفتارهای انحرافی نوجوانان دختر انجام نگرفته است، پژوهش حاضر در نظر دارد با روش کیفی استقرایی به تحلیل رفتارهای منحرفانة جنسی نوجوانان دختر بپردازد. این تحقیق با استفاده از روش نمونهگیری نظری و مشارکت 17 نوجوان دختر بین 12ـ15 سال به صورت هدفمند انجام شد. در این تحقیق، تکنیک استفادهشده برای جمعآوری دادهها مصاحبة نیمهساختاریافته و عمیق بود و از روش گراندد (سیستماتیک: استراوس و کوربین) برای تحلیل دادهها استفاده شد. تحلیل درنهایت به 9 مقولة اصلی کنش جنسیشدة فناوریمحور، فراغت خطرساز، خودتحریکی انفعالی، اختلالات هیجانی، سیستم نامطلوب حمایتی والدـ والدینی، فقدان آموزش جنسی مطلوب، فقدان مهارتهای خودتنظیمی انگیزشی، بیهویتی دینی و محرکهای محیطی خودتحریکی و مقولة هستة «جامعهپذیری جنسی نابهنجار» انجامید.
جامعه شناسی
منصوره زارعان؛ امالبنین چابکی
چکیده
مصرفگرایی یکی از شاخصههای دنیای مدرن است که به مصارف کالایی اکتفا نکرده و به ارتباطات و حتی ارتباط عاطفی زوجین نیز سرایت کرده است. هدف این مقاله بررسی رابطۀ فرهنگ مصرفگرایی کالایی بر مصرفگرایی ارتباطی زوجین یا سیالیت عشق است. این نوشته از نوع توصیفیـ تبیینی است. روش این بررسی پیمایش و جامعة آماری شامل همة زنان و مردان ...
بیشتر
مصرفگرایی یکی از شاخصههای دنیای مدرن است که به مصارف کالایی اکتفا نکرده و به ارتباطات و حتی ارتباط عاطفی زوجین نیز سرایت کرده است. هدف این مقاله بررسی رابطۀ فرهنگ مصرفگرایی کالایی بر مصرفگرایی ارتباطی زوجین یا سیالیت عشق است. این نوشته از نوع توصیفیـ تبیینی است. روش این بررسی پیمایش و جامعة آماری شامل همة زنان و مردان متأهل شهر تهران است که از میان آنها 384 نفر به روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند و به پرسشنامۀ محققساخته پاسخ دادند. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج در سطح اطمینان 95 درصد نشان داد بین مصرفگرایی و سیالیت عشق رابطة معنادار وجود دارد. آزمون رگرسیون گامبهگام نیز نشان داد متغیرهای مستقل مصرفگرایی و نگاه کالایی به انسان، 1/10 درصد از واریانس متغیر سیالیت عشق را پیشبینی میکنند. این یافتهها نشاندهندۀ آن است که فرهنگ مصرفگرایی و نگاه کالایی به انسان میتواند روابط بین زوجین را تحت تأثیر قرار دهد و تداوم زندگی زناشویی را متزلزل کند.